دانلود و خرید کتاب بانوی میزبان فئودور داستایفسکی ترجمه سروش حبیبی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب بانوی میزبان اثر فئودور داستایفسکی

کتاب بانوی میزبان

انتشارات:نشر ماهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۳۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بانوی میزبان

کتاب بانوی میزبان نوشتۀ فیودور داستایوفسکی و ترجمۀ سروش حبیبی است. نشر ماهی این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، از زندگی خودِ نویسنده الهام گرفته شده و می‌شود گفت که شرح‌حال داستایفسکی در سال‌های جوانی او است. بوی عشق ناپاک، در این رمان، محسوس است. در این رمان، دو دنیا با هم تلاقی می‌کنند: یکی دنیای جوان رؤیاپرداز پترزبورگی و دیگری دنیای افسانهٔ وحشت‌آور کهنی که در اعماق ذهن مردم اطراف ولگا زنده است.

درباره کتاب بانوی میزبان

کتاب بانوی میزبان، افکار، احساسات و زندگی جوانی به نام «اُردینف» را روایت می‌کند.

اُردینف، جوانی تحصیل‌کرده اما گوشه‌گیر و خیال‌پرداز است. او مثل پسر داستانِ شب‌های روشن، کودکی‌اش را با غم گذرانده و مثل خودِ داستایفسکی، در کودکی پدر و مادرش را از دست داده و نیز مثل او، رفیقی نداشته و با هم‌سن‌ و سال‌های خود نمی‌جوشیده است.

ِاُردینف در نوجوانی و جوانی ناچار گوشه‌گیر شده و روابط اجتماعی خوبی ندارد؛ انگار در صومعه پناه گرفته باشد. او به دنبال پیدا کردن اتاقی در شهر می‌چرخد تا این که با زنی زیبا به نام کاترینا آشنا می‌شود. این جوان، مستأجر خانۀ کاترینا می‌شود و عشقی سودایی به او را تجربه می‌کند. داستان شگفت‌انگیزی که کاترینا از زندگی خود برای او تعریف می‌کند، روح هنرمندش را به طغیان وامی‌دارد و منبع الهام او می‌شود.

این نویسندۀ شهیر روس، پس از این، کشاکش فجیعی را که در روح شخصیت داستانش در کار است، به‌صورت پیرنگ داستان بیان می‌کند. اُردینُف در جهان رؤیا شهریاری قدرتمند است اما در زندگی واقعی کودکی بیش نیست. احوال عاطفی شدید او تا مرز دیوانگی پیش‌اش می‌برد و کیفیت نیم‌رؤیایی و نیم‌احساساتی داستان را توجیه می‌کند. از این رو، در رمان بانوی میزبان، گاه، مرز میان واقعیت و رؤیا از میان می‌رود.

این داستان، اگرچه از آثار اولیهٔ فئودور داستایفسکی است اما توانایی قلم و نیز جرثومهٔ شاهکارهای بزرگ آیندهٔ او را در خود پنهان دارد.

داستایفسکی در پرداخت این داستان از نیکلای گوگول و داستان «انتقال موحش» او الهام گرفت و بسیاری از قسمت‌های رمانش به داستان او شباهت دارد و حتی دختر داستان او هم‌نام دختر داستان گوگول است.

خواندن کتاب بانوی میزبان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی و به‌ویژه آثار داستایوفسکی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فئودور داستایوفسکی

فیودور میخایلوویچ داستایفسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. وی نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربه‌فرد آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. بسیاری، او را بزرگترین نویسندۀ روان‌شناختی جهان به‌شمار می‌آورند.

داستایفسکی ابتدا برای امرارمعاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اورژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت.

اکثر داستان‌های داستایوفسکی، همچون شخصیت خودش، سرگذشت مردمی عصیان زده، بیمار و روان‌پریش هستند. در بیشترِ داستانهای او، مثلث عشقی دیده می‌شود؛ به‌این‌معنی که زنی در میان عشق دو مرد یا مردی در میان عشق دو زن قرار می‌گیرد. در این گره‌افکنی‌هاست که بسیاری از مسائل روانشناسانه (که امروز تحت‌عنوان روانکاوی معرفی می‌شوند) بیان می‌شوند.

منتقدان، این شخصیت‌های زنده، طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آنها را ستایش کرده‌اند.

رمان‌ها و رمان‌های کوتاه این نویسنده عبارت‌اند از:

(۱۸۴۶) بیچارگان (رمان کوتاه)

(۱۸۴۶) همزاد (رمان کوتاه)

(۱۸۴۷) خانم صاحبخانه (بانوی میزبان) (رمان کوتاه)

(۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)

(۱۸۵۹) رؤیای عمو (رمان کوتاه)

(۱۸۵۹) روستای استپانچیکو

(۱۸۶۱) آزردگان (تحقیر و یا توهین شدگان)

(۱۸۶۲) خاطرات خانه اموات

(۱۸۶۴) یادداشت‌های زیرزمینی (رمان کوتاه)

(۱۸۶۶) جنایت و مکافات

(۱۸۶۷) قمارباز (رمان کوتاه)

(۱۸۶۹) ابله

(۱۸۷۰) همیشه شوهر (رمان کوتاه)

(۱۸۷۲) جن‌زدگان

(۱۸۷۵) جوان خام

(۱۸۸۰) برادران کارامازوف

داستان‌های کوتاه او نیز عبارت هستند از:در پانسیون اعیان (۱۸۴۶) آقای پروخارچین

(۱۸۴۷) رمان در نُه نامه

(۱۸۴۸) شوهر حسود

(۱۸۴۸) همسر مردی دیگر

(۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از دو داستان قبلی)

(۱۸۴۸) نازک‌دل

(۱۸۴۸) پولزونکوف

(۱۸۴۸) دزد شرافتمند

(۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج

(۱۸۴۸) شب‌های روشن (داستان کوتاه)

(۱۸۴۹) قهرمان کوچولو

(۱۸۶۲) «یک داستان کثیف» یا «یک اتفاق مسخره»

(۱۸۶۵) کروکدیل

(۱۸۷۳) بوبوک

(۱۸۷۶) درخت کریسمس بچه‌های فقیر

(۱۸۷۶) نازنین

(۱۸۷۶) ماریِ دهقان

(۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک

دلاور خردسال

داستایوفسکی، نامه‌های شخصی و نوشته‌هایی نیز که پس از مرگ وی منتشر شده‌اند را در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد.

فئودور داستایوفسکی در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت. 

درباره سروش حبیبی

سروش حبیبی در ۷ خرداد ۱۳۱۲ در تهران به دنیا آمد. وی مترجم معاصر ایرانی است که ده‌ها کتاب از زبان‌های فرانسه، روسی، آلمانی و انگلیسی را به فارسی برگردانده است.

حبیبی تحصیلات دبیرستانی خود را در تهران و در دبیرستان «فیروز بهرام» به پایان رساند. او از سال ۱۳۲۹ در مدرسۀ عالی پست و تلگراف ادامه تحصیل داد و سپس به خدمت وزارت پست، تلگراف و تلفن درآمد. حبیبی در سال ۱۳۳۹ برای ادامۀ تحصیل به دانشکده فنی دارمشتات در آلمان رفت و سه سال به تحصیل در رشتۀ الکترونیک و همچنین یادگیری زبان آلمانی پرداخت.

این مترجم ایرانی، سپس، در وزارت پست و تلگراف، رئیس دروس دانشکدۀ مخابرات شد و در تغییر برنامه و تبدیل آن به دانشگاه مخابرات سهم عمده‌ای داشت؛ از او به‌عنوان مجری طرح تشکیل مرکز تحقیقات مخابرات نیز یاد می‌شود.

فعالیت سروش حبیبی در زمینۀ ترجمه، از همکاری منظم وی با مجله سخن آغاز شد. او طیّ بیش از چهار دهه فعالیت خود در عرصهٔ ترجمهٔ آثار ادبی، دریچۀ تازه‌ای به‌روی خوانندگان ایرانی گشود. آشنایی فارسی‌زبانان با نویسندگانی چون رومن گاری، آلخو کارپانتیه و الیاس کانتی از راه ترجمه‌های او بوده است.

اثر نویسندۀ مشهور روسی، واسیلی گرُسمان، با عنوان «پیکار با سرنوشت» یکی از برجسته‌ترین ترجمه‌های سروش حبیبی است.

از دیگر آثار ترجمه‌شدۀ این مترجم می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: گل‌های معرفت، اریک امانوئل اشمیت

ژرمینال، امیل زولا

زمین انسان‌ها، آنتوان دو سنت اگزوپری

دایی وانیا، آنتون چخوف

بیابان، آنتون چخوف

میدان ایتالیا، آنتونیو تابوکی

شب‌های هند، آنتونیو تابوکی

پرتغال و دیکتاتور آن، آنتونیو دو فیگردو

ما مردم (داستان آمریکا)، لئو هیوبرمن

هائیتی و دیکتاتور آن، برنارد دیدریش و آل برت

تاریخ اجتماعی سیاهان آمریکا، بنجامین براولی

قرن روشنفکری، آلخو کارپانتیه

بیابان تاتارها، دینو بوتزاتی

خداحافظ گاری کوپر، رومن گاری

سگ سفید، رومن گاری

نیروی پیام، ژان لویی سروان شرایبر

طبل حلبی، گونتر گراس

جنگ و صلح، لئو تولستوی

آناکارنینا، لئو تولستوی

پدر سرگی، لئو تولستوی

مرگ ایوان ایلیچ، لئو تولستوی

ژان دو فلورت و دختر چشمه، مارسل پانیول

ارباب‌ها، ماریانو آزوئلا

روزنامه مقاومت، میکیس تئودوراکیس

چشمان بازمانده در گور، میگل آنخل آستوریاس

هنر و اجتماع، هربرت رید

هنر امروز، هربرت رید

ژاپن، هرمان کان

نارتسیس و گلدموند، هرمان هسه

سیدارتها، هرمان هسه

داستان دوست من، هرمان هسه

گورزاد و دیگر قصه‌ها، هرمان هسه

سفر شرق، هرمان هسه

قصه‌ها، هرمان هسه

زندگی و سرنوشت، واسیلی گروسمان

ابلوموف، ایوان گنچاروف

کیفر آتش (برج بابل)، الیاس کانتی

ابله، فیودور داستایوسکی

قمارباز، فیودور داستایوسکی

شیاطین، فیودور داستایوسکی

شبهای روشن، فیودور داستایوسکی

همزاد، فیودور داستایوفسکی

بانوی میزبان، فیودور داستایوسکی

موش‌ها و آدم‌ها، جان استاین بک

زنگبار یا دلیل آخر، آلفرد آندرش

مروارید، جان استاین بک

سعادت زناشویی، لئو تولستوی

رستاخیز ، لئو تولستوی

شیطان، لئو تولستوی

اعتماد خوانندگان ایرانی به شیوهٔ ترجمهٔ او چنان است که هر یک از ترجمه‌های تازهٔ او از آثار نویسندگان مشهوری چون داستایوفسکی که سال‌ها پیش به فارسی ترجمه شده بوده‌اند با استقبال خوانندگان آثار ادبی روبه‌رو می‌شود.

سروش حبیبی در سال ۱۳۵۶ به آمریکا رفت. او از سال ۱۳۵۸ در فرانسه ساکن است.

بخشی از کتاب بانوی میزبان

«اُردینُف که دیگر خوب بیدار شده بود، گفت: «چه‌ات است، چه‌خبر شده؟ کاترینا؟ بگو، عشق من، چه‌ات است؟»

کاترینا، نگاه به زیرافکنده، چهرهٔ برافروخته‌اش را در سینهٔ او پنهان داشته، بی‌صدا زار می‌زد. مدتی دراز همچنان نمی‌توانست چیزی بگوید و چنان‌که از چیزی سخت ترسیده باشد سراپا می‌لرزید.

عاقبت نفس‌نفس‌زنان و به‌زحمت کلمه‌ای اداکنان، با صدایی به‌زحمت شنیدنی گفت: «نمی‌دانم، اصلا یادم نیست چطور این‌جا پیش تو آمدم...» بعد، گفتی در نهایت نومیدی، چهرهٔ خود را با دو دست پوشاند و پیش او زانو زد و سر را میان زانوان او پنهان کرد. چون اُردینُف، از اندوهی وصف‌ناپذیر آشفته، نتوانست این وضع را تحمل کند و شتابان او را بلند کرد و در کنار خود نشانید، شفق آزرم چهرهٔ زن جوان را گلگون ساخت. چشمان گریانش به‌التماس از او ترحم می‌خواست و لبخندی که می‌خواست به‌زور بر لب آورد، به‌دشواری می‌توانست نیروی مقاومت‌ناپذیر احساس جدیدی را که بر دلش حاکم بود بپوشاند. بعد مثل این بود که دوباره از چیزی به وحشت افتاد. دست‌هایش گفتی از سر دیرباوری او را عقب می‌راند. به‌زحمت می‌توانست به روی او نگاه کند و با سری به زیرافکنده و ترسان، به آهنگ نجوا به پرسش‌های پی‌درپی او پاسخ می‌داد.

اُردینُف می‌گفت: «خواب بدی دیدی؟ شاید صورت موهومی به نظرت رسیده... هان؟ بگو... شاید او تو را ترسانده... او بیهوش است... حرف‌هایش هذیان است. شاید در بیهوشی چیزی گفته که تو نباید شنیده باشی... بگو، چیزی شنیدی؟»

کاترینا تلاطم خود را به‌زور آرام‌کنان جواب داد: «نه، من خواب نبودم. اصلا خواب به چشمم نمی‌آمد... او هم چیزی نمی‌گفت. فقط یک بار صدایم کرد. من رفتم بالای سرش و صدایش کردم. با او حرف زدم. آن‌وقت بود که وحشت کردم. بیدار نشد. صدای مرا نمی‌شنید. حالش هیچ خوب نیست. خدا رحم کند. آن‌وقت بار غصه بر دلم افتاد، یک غصهٔ سیاه. همه‌اش دعا می‌کردم، دعا... دعا... آن‌وقت به این حال افتادم.»

«بس است دیگر کاترینا، بس است عزیزم، عشقم! این از هول دیشب است...»

«نه، من دیشب هول نکردم...»

«پیش از این هم این‌جور می‌شدی؟»

«بله، بعضی‌وقت‌ها...» و سراپایش شروع کرد به لرزیدن و خود را باز از وحشت به او می‌فشرد، مثل یک بچه. میان هق‌هق زاری می‌گفت: «می‌بینی؟ بیخود نیامدم سراغ تو، بیخود نبود که دیگر نمی‌توانستم تنها بمانم.» این را گفت و از راه امتنان دست‌های او را فشرد و تکرار کرد: «خب، دیگر بس است، تو هم دیگر گریه نکن. چرا برای درد یک نفر دیگر اشک می‌ریزی؟ اشک‌هایت را نگه دار برای وقت ماتم خودت، وقتی تنها شدی! وقتی تنهایی خواست دلت را بشکند و کسی را نداشتی... بگو ببینم، تا حالا معشوقه نداشته‌ای؟»»

معرفی نویسنده
عکس فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
روس | تولد ۱۸۲۱ - درگذشت ۱۸۸۱

داستایفسکی، نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری مانند قمارباز و برادران کارامازوف، در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانواده‌ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزش‌های نظامی می‌دید، اما خودش به ادبیات علاقه‌ی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند.

نظرات کاربران

ghazaal
۱۴۰۱/۰۲/۰۹

بانوی میزبان جزو اولین رمان های داستایوفسکیه و به شکل عجیبی نبوغ نپخته یه نویسنده درش پیداست. میگم نبوغ نپخته چون من با نگاه مقایسه بانوی میزبان رو خوندم و در مقایسه با اثار خوب داستایوفسکی به نظرم بانوی میزبان

- بیشتر
Hanieh Mohamadi
۱۴۰۰/۱۰/۰۴

شخصیت سازی داستان جالب بود و همونطور که آخر کتاب توضیح داده شده زیربنای روانشناسی داره اما سیر داستان روان نیست و گنگ پیش میره در کل داستان جذابیت خاص خودش رو داشت اما نسبت به آثار دیگه داستایوفسکی مثل

- بیشتر
AS4438
۱۴۰۱/۰۱/۲۲

بسیارعالی، این کتاب را باترجمه ای دیگرخوانده بودم ولی اینقدر دلنشین وجالب نبود، ازنویسنده که بگذریم مترجم بسیارعالی حق ترجمه خوب را ادا کرده وبه درستی وزیبائی هرچه بیشترکلام وادبیات وسبک نویسنده را آشکارکرده ، خیلی جالب بود،بخوانید وازقلم داستایوفسکی

- بیشتر
محمد کمالی
۱۳۹۹/۰۱/۰۹

داستان برای من روون پیش نمی‌رفت! حتما اون چند صفحه‌ی آخر رو هم بخونید تا داستان روشن‌تر بشه براتون.

امیررضا فخاریان
۱۴۰۱/۰۶/۰۴

کتاب سختیه. من قبل‌تر خونده بودمش و این بار به امید این که نظرم عوض بشه خوندنش. ولی تأثیری نداشت.

Alireza.m
۱۳۹۹/۱۲/۱۲

فوق العاده خواندی است. به علاقه مندان داستایوفسکی این کتاب رو پیشنهاد میدم. به طرز عالی ای شخصیت پردازی شده و با ترجمه سروش حبیبی لذته دو چندانی از خواندن میبرید. کتاب کم حجم هست و واقعا جذاب یک لحظه هم از خواندش خسته

- بیشتر
ali mohseni
۱۴۰۲/۱۲/۰۱

چند وقتیه شروع به خوندن همه آثار داستایفسکی به ترتیب انتشار کردم و با این کتاب اصلا نتونستم ارتباط برقرار کنم به نظرم اگر نخوندینش هم چندان چیزی رو از دست ندادین

rasta
۱۴۰۲/۰۸/۱۳

داستان جذبم نکرد چون به نظرم احمقانس کسی با یک نگاه اینجوری عاشق بشه

ahmad
۱۴۰۰/۱۱/۱۴

اصلا من و جذب نکرد به زور تمامش کردم

zeinab
۱۴۰۰/۱۱/۰۱

عالی🌻🌻

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۸)
به یک آدم ضعیف آزادی بده، خودش آن آزادی را دست‌بسته برایت پس می‌آورد.
محمد کمالی
چرا برای درد یک نفر دیگر اشک می‌ریزی؟ اشک‌هایت را نگه دار برای وقت ماتم خودت، وقتی تنها شدی! وقتی تنهایی خواست دلت را بشکند و کسی را نداشتی...
pejman
از من به تو نصیحت، ضعیف نباش! آدم که ضعیف بود تاب تنهایی ندارد. هرچه داری به او بده، خودش برمی‌گردد و همه را در دستت می‌گذارد. نصف دنیا را هم که به او بدهی خیال می‌کنی احساس بزرگی و قدرت می‌کند؟ ابدآ! فورآ از وحشت کز می‌کند و به قدری خودش را درهم می‌کشد که توی یک لنگه کفش جا گیرد و بتواند در آن قایم شود. به یک آدم ضعیف آزادی بده، خودش آن آزادی را دست‌بسته برایت پس می‌آورد. برای یک دل سادهٔ بیچاره آزادی هم ارزشی ندارد. کسی که این‌جور باشد درمی‌ماند. زندگی برایش ممکن نیست. من این حرف‌ها را برای این به تو می‌زنم که می‌بینم زیادی جوانی. من هیچ دشمنی‌ای با تو ندارم. آمدی و رفتی. تو، یا یک جوان دیگر! برایم بی‌تفاوت است! من از همان اول می‌دانستم که آمدن و رفتنت چیزی را عوض نمی‌کند. دخالت هیچ فایده‌ای نداشت. اگر می‌خواهی زندگی به کامت باشد، نباید مخالفت کنی. مخالفت هیچ چیزی را درست نمی‌کند.»
zombie
«نباید کسی را سرزنش کرد. یکی این‌جور است یکی آن‌جور. خیال می‌کنی می‌شود دانست که چرا دل دنبال این می‌رود و نه دنبال آن؟
zombie
حالا آیا غصه و مصیبت در انتظار توست؟ بار دردهای انسانی سنگین است، اما این بار برای دل‌های ضعیف نیست. درد تیغ خود را فقط برای دل‌های استوار تیز می‌کند. زهرابهٔ غم در سکوت و پنهانی به صورت اشک خون در جگر مرد خالی می‌شود و از پیوند با دل‌های نرم شرم دارد.
reza
به یک آدم ضعیف آزادی بده، خودش آن آزادی را دست‌بسته برایت پس می‌آورد.
niloufar.dh
از قدیم گفته‌اند: "آزادی از نون بهتره، از آب و آفتاب خوش‌تره"،
AS4438
آمدم دنبال تو، قشنگم. همان‌طور که به این خراب‌شده‌ام کشاندی، حالا از این‌جا بیرونم ببر. سلامت روحم را به پای تو گذاشتم. روح من با هیچ دعایی از این شب سیاه نجات‌دادنی نیست. هیچ بخشایشی برای من وجود ندارد. مگر این‌که دعامان را در هم اندازیم و با هم دعا کنیم!
Mahsa Saadati

حجم

۱۰۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۳ صفحه

حجم

۱۰۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۳ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان