دانلود و خرید کتاب سیاهِ سفید تارا سالیوان ترجمه سینا یوسفی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب سیاهِ سفید اثر تارا سالیوان

کتاب سیاهِ سفید

امتیاز:
۴.۹از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سیاهِ سفید

کتاب سیاهِ سفید نوشته تارا سالیوان و ترجمه سینا یوسفی است. کتاب سیاهِ سفید را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب سیاهِ سفید

هابوی سیزده سال دارد اما به خاطر داشتن چشم‌های روشن، موهای زرد و پوست سفید، بسیار با دیگران متفاوت است و کسی او را نمی‌پذیرد جز خواهرش که او را پسرک طلایی صدا می‌کند. خانواده هابو دوستش ندارند. خانواده هابو مجبور می‌شوند از روستای خودشان بروند به روستایی دیگر، هابو در روستا می‌فهمد که نام دیگری دارد و به او زال می‌گویند، اما اینجا زال‌ها را می‌کشند چون فکر می‌کنند اعضای بدنشان خوش شانسی می‌آورد. حالا هابو باید دست مردی که دنبالش است فرار کند.

خواندن کتاب سیاهِ سفید را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سیاهِ سفید

بزها را دنبال خودم می‌کِشم و می‌برم بیرون. پاهایشان را با طناب به هم می‌بندم. برای محکم‌کاری، شاخ بز جلودار گله را به دیوار آغل می‌بندم. بعد، برمی‌گردم توی خانه.

می‌پرسم: «چرا باید از این‌جا بریم؟» جواب را می‌دانم، ولی نمی‌خواهم آصو بداند حرف‌هایشان را شنیده‌ام.

چویی یکهو سرش را بلند می‌کند و داد می‌زند: «به خاطر تو!»

آصو آرام بهش تشر می‌زند: «چویی!»

چویی فریاد می‌زند: «راست می‌گم دیگه!» دستش را که ناخن‌های کج‌وکوله‌ای دارد توی هوا تکان می‌دهد تا روی حرفش تأکید کند. «تا قبل این‌که این بیاد اوضاعمون خوب بود، خوب! انزی می‌گه پدر توی خشکسالی‌های بدتر از این تونست مزرعه رو سرپا نگه داره. اگه به خاطر این روح احمق ما رو ول نمی‌کرد بره، هیچ‌کدوم از این اتفاق‌ها نمی‌افتاد.»

«چویی!» صدای آصو دیگر آرام نیست. چویی دیگر حرفی نمی‌زند. با عصبانیت وسایلش را می‌چپاند توی بقچه‌اش. رگ‌های گردنش بیرون زده و حرکاتش خشن است.

خانه بد جوری ساکت می‌شود. می‌روم گوشه‌ای از خانه که جای خوابم است و با دست‌های سفیدم لباس‌هایم را وسط پتویم روی هم کُپه می‌کنم. سفید؛ نه سیاه و قوی مثل دست‌های انزی، نه سیاه و ظریف مثل دست‌های آصو، نه سیاه و کوتاه و کلفت مثل دست‌های چویی، نه سیاه و پینه‌بسته مثل دست‌های مادر. سفید، به سفیدی شیر، به سفیدی استخوان، به سفیدی روح.

نظرات کاربران

i_ihash
۱۴۰۰/۰۴/۲۷

کتاب جالبیه... ماجرای زندگی "هابو" رو روایت میکنه: هابو، "پسر طلا" پسری که متفاوت و عجیب‌ و غریبه بین مردمِ رنگین‌پوست کشورش "تانزانیا".‌.. و بابت‌ این تفاوت مدت‌هاست که طرد شده، و باورهای خرافاتی مردم، باعث شده تا جونش در

- بیشتر
F.Ch
۱۴۰۰/۰۴/۱۹

از بهترین و فوق العاده‌ترین کتاب‌هایی هستش که خواندم و لذت فراوان بردم، به تمام نوجوون های دنیا پیشنهاد می کنم که حتما حتما این کتاب رو بخوانند، و از خواندنش لذت ببرند. در این کتاب ما متوجه می شیم که

- بیشتر
• Strawberry🍓
۱۴۰۲/۰۴/۱۵

نمیدونم در وصفش چی باید بگم، یه داستان درامای بی نظیر. واقعا توی سبک خودش عالیه و من واقعا دوستش داشتم. کتاب درس های زیادی به ما میده. و واقعا سر اینکه توی تانزانیا زالارو میکشن ناراحت شدم. اخه چرا؟؟یه نکته

- بیشتر
booklover
۱۴۰۱/۰۶/۱۲

از نظر من رمان فوق العاده زیبا و احساسی بود..-🥺 این رمان داستان زندگی پسری به اسم((هابو)) که زال هست و متاسفانه.... در افریقا و به خصوص شمال تانزانیا زال ها رو شکار میکنن!!! مهم ترین درسی که از این تتب گرفتن!به شخصه!

- بیشتر
لافکادیو
۱۳۹۹/۱۰/۱۸

صد در صد توصیه میکنم اصلا از دستش ندین . بی نظیر . عاشقتم پرتقال خوشمزه ی خودم 🧡🧡🧡🧡🧡

رضا
۱۳۹۹/۱۰/۰۳

تعریفشو خیلی شنیدم .ممنون از طاقچه 🏅🏅

کاربر ۳۶۷۰۲۳۰
۱۴۰۱/۰۱/۰۷

کتابی جذاب درباره حقیقتی ترسناک که تاکنون به گوش نرسیده است. اولین کتاب درباره این موضوع که در جهان نوشته شده است.( به گفته نویسنده)

رز کتاب خور
۱۴۰۰/۰۵/۰۱

بهترین کتابی که تا حالا خوندم خیلی خیلی عالیه حتما بخونیدش

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۸)
همیشه توی بازی‌هایی که باید فاصله و سرعت چیزها را تشخیص داد و برای گرفتنشان جای مناسبی ایستاد، به‌دردنخور بوده‌ام. این مهارت تقریباً برای تمام ورزش‌هایی که تا حالا به وجود آمده لازم است.
i_ihash
تغییرات مثبت در سطح جهان، با تغییر یک رفتار، با تغییر یک فرد به وجود می‌آیند. شما آن یک نفر باشید.
i_ihash
شانس خیلی بد ممکن است شما را طلسم کند و یک پسر شبحی به شما بدهد؛ عجیب، ضعیف، بی‌مصرف، بدتر از یک دختر.
i_ihash
«متأسفم که امروز متوجه شدی همه با این موضوع موافق نیستن، ولی خودت هیچ‌وقت نباید به باارزش بودنت شک کنی. حتی یه لحظه هم نباید از این باور کوتاه بیای. آدم‌های خیلی زیادی هستن که نمی‌تونن ارزش تو رو ببینن؛ آدم‌هایی به اندازهٔ جمعیت یه شهر یا حتی یه کشور، ولی یه روزی متوجه ارزش تو می‌شن.» در هم شکسته می‌پرسم: «کِی؟» کوِلی می‌گوید: «نمی‌دونم. بعضی‌ها همین الان هم ارزش تو رو می‌فهمن. بعضی‌ها هم ممکنه هیچ‌وقت نفهمن. ولی مهم‌ترین کسی که باید این ارزش رو درک کنه خود تویی.»
i_ihash
می‌گوید: «ارزش این چقدره؟» می‌گویم: «هیچی، فقط یه تکه کاغذه.» «واقعاً؟ بگو ببینم، چرا این تکه کاغذ...» پول را جلوی صورتم تکان می‌دهد. «دوهزار شیلینگ ارزش داره و این یکی هیچ ارزشی نداره؟» این سؤال آن‌قدر احمقانه است که یکی دو دقیقه طول می‌کشد جوابی برایش پیدا کنم. «خب... دلیلی نداره به نظرم. ولی همه می‌دونن پول یه ارزشی داره. می‌تونی باهاش بری توی هر مغازه‌ای که می‌خوای و فروشنده ازت قبولش می‌کنه. ارزش داره دیگه.» «ارزش داره چون همه قبول کردن که ارزش داره؟» «بله، درسته.» «وگرنه فقط یه تکه کاغذه.» «فکر کنم.» لبخند می‌زند و می‌گوید: «دقیقاً، ارزش هر چیزی رو خودمون مشخص می‌کنیم.»
shahrzad
چویی گفت: «شرمنده.» توی صدایش اثری از شرمندگی نبود.
کاربر ۳۸۹۴۱۸۴
کنجکاوی مثل یک لشگر مورچهٔ سرباز روی تنم رژه می‌رود.
کاربر ۳۸۹۴۱۸۴
سؤال‌های مختلف مثل تگرگ خودشان را توی جمجمه‌ام به این‌طرف و آن‌طرف می‌کوبند.
کاربر ۳۸۹۴۱۸۴

حجم

۳۵۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۳۵۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۴۷,۶۰۰
تومان