قلندرها و درویشان و حقگویان و عیّاران!
من از راهی خبر دارم که ذکرش قلهوالله است
AVA
کوری که زمین خورد و منش دست گرفتم
در فکر چراغیست که از من برباید
ژنرالیسم
تمام عمر کوهم خواندی و آتشفشان بودم
zahra
تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست
وگرنه فاصلهٔ ما هنوز یک قدم است
MrM
سهم ماهیهای عاشق را چه خوش پرداختی
آساره
ما برای با تو بودن عمر خود را باختیم
بد نبود ای دوست گاهی هم تو دل میباختی
من به خاک افتادم اما این جوانمردی نبود
میتوانستی نتازی بر من، اما تاختی
ای که گفتی عشق را از یاد بردن سخت نیست
«عشق» را شاید، ولی هرگز «مرا» نشناختی
Melika_SA
با آن که مرا از دل خود راند، بگویید
ملکی که در آن ظلم شود، دیر نپاید
azami
ای عمر! چیستی که بههرحال عاقبت
جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست
دو روح در یک بدن (شیلا)
شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد
که فصل مشترک عشق و عقل، تنهاییست
نَــسـی
دلخوش به جمعکردن یک مشت «آرزو»
khazar