دانلود و خرید کتاب شنوایی ام را از دست دادم علی ولایی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شنوایی ام را از دست دادم اثر علی ولایی

کتاب شنوایی ام را از دست دادم

نویسنده:علی ولایی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب شنوایی ام را از دست دادم

کتاب شنوایی ام را از دست دادم نوشتهٔ علی ولایی است. انتشارات متخصصان این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب شنوایی ام را از دست دادم

کتاب شنوایی ام را از دست دادم حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که هشت فصل دارد. عنوان برخی از این فصل‌ها عبارت است از «رأی با اکثریت»، «ارتفاع زیبا و پشیمانی سرد»، «تکرار مدام یک اشتباه»، «حل‌شدن زندگی و رؤیا» و «صداقت و مرگ». راوی اول‌شخص این رمان، روایت خود را در حالی آغاز می‌کند که می‌گوید هوس کافه‌رفتن به دلش افتاد. او لباس‌های شیک و مرتبی به تن داشت. کافه‌ای در طبقهٔ سوم ساختمانی زیبا در مرکز شهر را خیلی دوست داشت؛ پس تصمیم گرفت به آنجا برود. این راوی می‌گوید که دوست داشت با خودش خلوت کند و نظاره‌گر زندگی اجتماعی باشد؛ پس بدون هیچ هدف و انگیزهٔ خاصی راهی آن کافه شد. با او همراه شوید.

خواندن کتاب شنوایی ام را از دست دادم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شنوایی ام را از دست دادم

«خوابگاه دانشگاهم بودم. از پنجرهٔ اتاقم در حال تماشای منظرهٔ تاریک اما اسرارآمیز روبه‌رویم بودم. مرتفع‌ترین نورهای شهر تیرهای چراغ‌برق بودند که وسط خیابان با غرور خاصشان ایستاده بودند. گلوله‌های برف بی‌محابا به زمین شلیک می‌شدند و تا مرز نور چراغ‌ها دیده نمی‌شدند، ولی تا به سطح منبع نور می‌رسیدند پدیدار می‌شدند. قهوهٔ داغ را روی لبهٔ پنجره گذاشته بودم. منتظر بودم کمی خنک شود تا آن را بنوشم.

سردی هوای بیرون و گرمی داخل اتاق در نزدیک پنجره دقیقاً همچون دو لایهٔ اختلال‌ناپذیر بود. باید از مرز پنجره‌ات می‌گذشتی تا سرما را حس کنی. چندین بار دستانم را بیرون بردم. در آن مکانی که دستم داشت از اتاق خارج و به فضای بیرون وارد می‌شد، مانند لایهٔ حبابی از آن نقطه لایهٔ گرما می‌شکست و سرما به پوستم نفوذ می‌کرد. من هم حس سردی هوا را دوست داشتم و مدام این کار را تکرار می‌کردم، بعد دستانم را دور لیوان قهوه‌ام حلقه می‌کردم، بلکه دستانم گرم و لیوانم خنک‌تر شود... کمی بعد که قهوه را خوردم، دیگر حوصله‌ام سر رفته بود و دراز کشیدم که بخوابم.

تشکم خنک شده بود. شاید از غیاب من سردی می‌کرد و نمی‌خوابید. دراز کشیدم. مرا در آغوش گرفت که گرم شود. هم‌دما که شدیم، دیگر توجهی به او نداشتم. دست از سرم برداشت و خوابید.

به سقف اتاق خیره شدم، اما در افکارم در اعماق بودم. از حرف‌ها و سخنانی که همیشه می‌شنیدم بیزار و متعجب بودم. همهٔ مردم از اعتمادشان با یگدیگر سخن می‌گفتند، اما تا موقعیتش پیش می‌آمد همدیگر را مورد آزمون قرار می‌دادند، هرچند دلیل خاصی برای آن نداشتند و در ذهنشان مدام در حال پایه‌چینی قوی‌تری برای اعتماد به رابطه‌شان بودند، به‌وسیلهٔ امتحان‌هایی که دیگری را در دوراهی سختی می‌گذاشت و همیشه سوءتفاهم‌های زیادی رخ می‌داد.

این آزمون‌ها و امتحان‌کردن‌ها گاهی سبب جدایی و دردسر می‌شد، گاهی سبب خاطره‌ای تلخ و دیدگاهی زشت می‌شد، اما انسان‌ها همیشه به‌دنبال رفع شک‌های درون خودشان بدون هیچ توجهی به دنیای اطرافشان هستند؛ تنها می‌خواهند خودشان آسوده و آرام گیرند و جز جسم و وجودشان هیچ‌چیز را باارزش نمی‌دانند، مگر اینکه آن را از دست دهند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۶۸ صفحه

حجم

۴۷٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۶۸ صفحه

قیمت:
۸۱,۶۰۰
تومان