دانلود رمان قرار نبود هما پوراصفهانی (رمان عاشقانه)
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب قرار نبود... اثر هما پوراصفهانی

کتاب قرار نبود...

انتشارات:انتشارات سخن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۴۸۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قرار نبود...

کتاب قرار نبود نوشته‌ی هما پوراصفهانی رمانی عاشقانه است که در سال ۱۳۹۷ توسط انتشارات سخن منتشر شده است. این کتاب روایتگر ماجراجویی دختری به نام ترسا است. ترسا که در خانواده‌ای ثروتمند زندگی می‌کند پس از پذیرفته‌نشدن در کنکور سراسری، تصمیم می‌گیرد تا برای ادامه‌ی تحصیل به کانادا مهاجرت کند. این تصمیم چالش‌هایی برای او و خانواده‌اش به همراه می‌آورد. نسخه الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب قرار نبود اثر هما پوراصفهانی

رمان قرار نبود رمانی عاشقانه از هما پوراصفهانی است که در سال‌های اخیر مورد استقبال خوانندگان این دسته از رمان‌ها قرار گرفته است. این کتاب پیش از انتشار به‌صورت قانونی، به‌صورت الکترونیکی منتشر شده و در اختیار خوانندگان قرار گرفته بوده است. نسخه‌ی الکترونیکی اولیه و نسخه‌ی قانونی منتشرشده تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند و هرچند پایان‌بندی هر دو یکسان است اما در طول داستان بخش‌هایی وجود دارد که در یکی از نسخه‌ها وجود نداشته باشد.

خلاصه داستان کتاب

هما پوراصفهانی در کتاب قرار نبود ماجرای عشقی اتفاقی را میان ترسا که دختر یک خانواده‌ی ثروتمند است وآرتان روایت می‌کند. ترسا در کنکور نتیجه نگرفته است و حالا تصمیم دارد برای ادامه‌ی تحصیل به کشور کانادا مهاجرت کند. پدر ترسا که از مهاجرت خواهر بزرگ‌تر او تجربه‌ی خوبی ندارد، با یک شرط تن به مهاجرت ترسا می‌دهد و آن شرط چیزی نیست جز اینکه ترسا ازدواج کند و سپس مهاجرت نماید. ترسا و دوستانش برای حل کردن این چالش تصمیم می‌گیرند فردی را پیدا کنند که بپذیرد در ازای دریافت مبلغی با ترسا به‌صورت صوری ازدواج کند و پس از مهاجرت به کشور کانادا از هم جدا شوند. در این بین با آرتان که یکی از نوادگان قجری است آشنا می‌شوند که از قضا او نیز به دنبال ازدواجی صوری است تا از اصرار خانواده‌اش برای ازدواج رها شود. آشنایی ترسا و آرتان و اقدامشان برای ازدواج صوری کم‌کم نیت اولیه‌شان را دستخوش تغییراتی می‌کند و این دو پس از هم‌خانه شدن رفته‌رفته به یکدیگر علاقه‌مند می‌شوند.

خرید و دانلود رمان قرار نبود را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

اگر به رمان‌های عاشقانه با خط داستانی پر چالش و غیرخطی علاقه‌مندید و یا اگر به دنبال کردن آثار نویسندگان جوان نوقلم مایل هستید، مطالعه کتاب قرار نبود را به شما پیشنهاد می‌کنیم. همچنین اگر دوست دارید تا با فضای زندگی جوانان امروزه بیشتر آشنا شوید این کتاب دید مناسبی از بخشی از جامعه به شما می‌دهد.

چرا باید کتاب قرار نبود را بخوانیم؟

هما پوراصفهانی ، نویسنده‌ی جوانی است که قلم روان و شیوایی دارد و روایت داستان کتاب قرار نبود با چنین قلمی خواندنی از آب در آمده است و خواندن آن برای خوانندگانی که به این دسته از کتاب‌ها علاقه‌مندند مناسب است. همچنین اینکه این اثر همه‌ی مشخصه‌های نمونه‌های داستان‌های عامه‌پسند قبل خودش از داستان عاشقانه تا فضاهای شوخ و شنگ و حتی به‌کار بردن شعر و ترانه در جای جای اثر را در خود دارد و تصویری مناسب از زندگی گروهی از جوانان جامعه ارائه می‌دهد.

درباره هما پوراصفهانی

هما پوراصفهانی نویسنده‌ی جوان نوقلم نویسنده‌ی کتاب «قرار نبود» متولد ۱۲ اسفند ۱۳۶۹ است. او در اصفهان متولد و بزرگ شده است. وی تحصیلات آکادمیک خود را در رشته‌ی روانشناسی تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داده است. پوراصفهانی از ده‌سالگی شروع به نوشتن کرده است و آثار خود را به‌صورت رایگان در اینترنت منتشر می‌کرده است و موفقیت آثارش از آن زمان شروع شده است. ازجمله آثار پرمخاطب وی علاوه‌بر «قرار نبود» می‌توان به «توسکا»، «استایل»، «سیگار شکلاتی»، «سجاده و صلیب»، «ذهن خالی» و «شکلات تلخ» اشاره کرد.

آثار هما پوراصفهانی که تلفیقی از داستان‌های شیوا با آموخته‌های روان‌شناسی اوست نمایان‌گر سبک زندگی و دغدغه‌های جوانان جامعه‌ی امروزی است و این نویسنده که خود نماینده نسل جوان است، مسائل این نسل را به‌خوبی در نوشته‌های خود به تصویر کشیده است. از این نویسنده تا به امروز یازده اثر به‌صورت رسمی توسط انتشارات سخن منتشر شده است.

ژانر کتاب

کتاب قرار نبود در دسته رمان‌های عاشقانه ایرانی قرار می‌گیرد.

کتاب قرار نبود مناسب کدام رده‌ی سنی است؟

با توجه به اینکه رمان قرار نبود کتابی عاشقانه است و با توجه به شرح روابط عاشقانه و پیچیدگی‌های روابط بزرگسالانه، این کتاب برای گروه سنی بزرگسال مناسب‌تر خواهد بود.

بخشی از متن کتاب قرار نبود

«- دلبر می گفت چند ساله که پارسیا رو می شناسه و واقعاً همدیگه رو دوست دارن. ولی از اونجایی که قجری نیست هیچ وقت جرئت نکرده به مامانش معرفیش کنه. همین هم همیشه باعث به وجود اومدن دلخوری بین اون و پارسیا می شده. آخر سر با پارسیا حسابی بحثشون می شه و دلبر مجبور می شه به خاله نینا بگه که با یه پسر آشنا شده و قصد ازدواج داره. خاله نینا هم بدون اینکه چیزی در مورد پارسیا بپرسه و حتی بدون اینکه مخالفتی بکنه می گه حرفی نداره. فقط به شرطی که دلبر برگرده و چند ماهی ایران بمونه. اما تمام این حرفا به قول دلبر کشک بوده! خاله می خواسته دلبر رو بکشونه ایران و وارد بازی های خواهرانه خودشون بکنتش ...

- چه بازی؟!

- قمار ...

با چشمای گرد شده گفتم:

- چی؟!!

آهی کشید و گفت:

- متاسفانه اونا خیلی ساله قمار بازی می کنن. تو مجلس های خصوصی. خبرش رو هم داشتم. حتی می دونم تا حالا چقدر از ثروتشون رو از دست دادن! به خصوص خاله نینا ...

آهی از ته دلم کشیدم و منتظر بقیه حرفاش شدم. سرشو به نشونه افسوس تکون داد و گفت:

- اما دیگه شورش رو در آوردن. توی آخرین بازیشون که بین خود سه تا خاله م بوده تصمیم می گیرن یه کار جدید بکنن. برای همین هم سر من قمار کردن!

- چی؟!!!

ابروشو داد بالا لبخند تلخی زد و گفت:

- همه خاله دارن منم خاله دارم! اینقدر باخته بودن که به پت پت افتادن نیاز به یه نفر داشتن که جمعشون کنه و کی بهتر از من؟! قمارشون با همیشه فرق داشته، بازی نبوده، یه شرط بندی مسخره بوده. هر کدومشون که می تونستن منو راضی به ازدواج با دختراشون کنن برنده محسوب می شدن و نه تنها از قِبَل من، که از بقیه هم کلی چیز بهش می رسیده. یه جورایی یه تیر و دو نشون! من می دیدم اینا یه مدت خیلی پیله شده بودن، نگو جریان این بوده!! مامان هم در جریان این اتفاقات قرار می گیره که هول می شه و تصمیم می گیره هر طور شده منو زن بده!

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

- هر چی می یام به این نتیجه برسم که جامعه داره به سمت مدرنیته می ره و دیگه کسی به این چیزا که به قول خودشون شانس و اقبال توش حرف اول رو می زنه اعتقادی نداره طوری می شه که همه تصوراتم به هم می ریزه! حالا تهش چی شد؟

- هیچی! دلبر رو کشوندن ایران و مصادف شد با ازدواج من و تو. تیر همشون به سنگ خورد! اما این وسط خاله نیلگون سوسه اومد.

- که چی مثلاً؟!

- روز خواستگاری شک کرده بود به رابطه من و تو، همینطور شب عروسی. رفته بود گفته بود اینا اگه عاشق هم بودن اینقدر جدا از هم نبودن و از این خزعبلات! اینبار قرار گذاشتن دست ما رو رو کنن. فهمیده بودن نیلی جون منو به زور زن داده. بینشون پیچیده بود آرتان این دخترو نمیخواد و اگه یه ذره داغش کنیم همه چیو ول می کنه و از این حرفا. تازه داشتن تصمیم می گرفتن نقشه هاشون رو عملی کنن که پارسیا رسید وسط جونمون و ما رو از اصل قضیه مطلع کرد.

خواستم بگم حالا که چی؟ هدف اونا جدا کردن ما بود که ما تهش از هم جدا می شیم. ولی بیخیالش شدم، چون هنوزم سوال داشتم.»

نظرات کاربران

میـمْ.سَتّـ'ارے
۱۳۹۸/۰۶/۱۳

از وقتی که کتابای این خانوم وارد طاقچه شدن دودل بودم که این نظر رو بذارم یا نه اما آخر... متاسفانه در دوران نوجوانی، یکی از رمانهای این خانوم رو خوندم و متاسفانه تر از این قبیل رمانهای زرد و بی

- بیشتر
Tiam
۱۳۹۸/۰۶/۱۴

محتوای کاملا سطحی و پوچ. تو سن چهارده سالگی, دوستام انقدر تعریف می کردن و دربارش حرف میزدن, مجبور شدم بخونم که فقط از غافله عقب نیفتم! خانم پوراصفهانی علایق و دغدغه های یه نوجوون رو هدف گرفته تا کتابش فروش

- بیشتر
parisa.sbr
۱۳۹۸/۰۹/۰۴

برخلاف بعضی نظرات اصلا هم مناسب سن نوجوان نیست. توهم زده شون میکنه. زندگی واقعی خیلی تلخ تر و زشت تر از اینهاست. هیچ ارتانی هم وجودد نداره.

misbeliever
۱۴۰۰/۰۳/۲۰

من این کتاب رو دو سال پیش توسط تعریف های نصف کتابخوان ها(!)خوندم... متاسفانه طوری هستش که اکثر کتابخوان های ما کتاب های زرد عاشقانه میخونن مثل این دست از رمان...یا کتابهای انگیزشی مثل راز و...⁦اسم خودشون رو هم میذارن کتابخوان!

- بیشتر
mahdieh
۱۳۹۸/۱۰/۱۰

زمانی که این رمان رو خوندم ۱۴ سالم بود و رایگان بود بخاطر سن کم بنظرم خیلی جالب بود ولی الان حتی اگه یکی به سن اون موقع من هم بخواد بخونه منعش میکنم کتاب به شدت جنسیت زده و غیرواقعی حتی

- بیشتر
آتوسا
۱۳۹۸/۰۶/۱۲

وای که پر از روزمرگی بود و به شدت خسته کننده. همش منتظر بودم تموم شه. از اول تا آخر رمان یا تو بیمارستان بودن یا تو مهمونی. واکنشا هم که همه فضایی.

A_
۱۳۹۸/۰۶/۱۳

بهاره رهنما و صابر ابر که کتاب چاپ کردند، شما هم چاپ کن. این کتابا مفت‌ش هم گرونه.

زینب
۱۳۹۸/۱۲/۰۳

کاش میشد صفر ستاره هم داد :) این رمان رو مدت ها پیش از اینکه چاپ شه از سایت ۹۸ایا خونده بودم و تو همون سن کم هم متوجه بی محتوا بودن کتاب شدم . اینکه همچین کتابی که حتی

- بیشتر
mahsa
۱۳۹۸/۰۶/۱۳

من یه پیشنهاد بدم؟ قبل از چاپ حتما حتما روش بزنین گروه سنی الف. بالاخره مردم دارن هزینه میکنن خدای نکرده حق‌الناس به گردنتون نیفته.

زینب هدایتی
۱۳۹۸/۰۶/۱۴

قبل از مطالعه هر کتابی ترجیح میدم همه نظرات و انتقادها و پیشنهادها در مورد اون کتاب رو بدون قضاوت و تعصب بخونم بعد خود کتاب رو مطالعه کنم در رابطه با این کتاب چون نظر اکثریت منفی بود و به

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۹)
بنال ... - اه، باز تو صبح زود پاشدی اعصابت مثل چلغوز شد؟ - هر چی باشم بهتر از توام که ... - من که چی هان؟ خندیدم و گفتم: - قیافه ات شبیه چلغوزه! تیکه کلامم رو سریع دریافت کرد و صدای جیغ جیغوش بلند شد: - بی نزاکت! تو هنوز اون عکس روی گوشی درپیتت رو عوض نکردی؟ من می‌دونستم این عکس آتو می شه تو دستای تو. خوابیدم روی تخت و بیخیال جیغ جیغاش گفتم: - بنفشه جون بابات حال ندارم از خونه بیام بیرون. تازه حالا از اتاق که برم بیرون اعصابمم خراب می شه، چون با بدبختی باید ماشین دودر کنم. - ترسا خیلی خری! هیجانش به روزنامه اشه!
🍃بانو🌼
قرارمان یک مانور کوچک بود! قرار بود تیرهای نگاهت مشقی باشد! اما ببین ... یک جای سالم بر قلبم نمانده است!!!
Mahboob
چرا نمی تونم یه لحظه ... فقط یه لحظه به چیزی غیر از تو فکر کنم؟
خورشیدِ تاریک"
وقتی کسی رو دوست داشته باشی بیشتر از اینکه بهش بگی دوستت دارم می گی مواظب خودت باش. چون جون تو تو دستای اونه.
خورشیدِ تاریک"
قسمت! کلاه بی کرک و پشم روزگار! هر کی کم می اورد پاشو می کشید وسط ... بیچاره قسمت!!
fatemeh.eini
گذاشتم روی گاز و اینبار جلوی خونه شبنم وایسادم. شبنم هم بدتر از ما دوتا، با جیغ و داد پرید روی صندلی عقب. برگشتم که باهاش دست بدم، اونم جذابیت های منحصر به فرد خودشو داشت. شبیه نقاشیای مینیاتور بود. بیشتر از اینکه خوشگل باشه، جذاب بود. به خصوص با موهای فر و خوش حالت سیاهش. چشمای سیاه کشیده و بینی کشیده و قوس دارش. نگاه منو که دید با ناز
🍃بانو🌼
با صدای پایین هم می شه اعتراض رو رسوند! هیچ دوست ندارم مضحکه در و همسایه و یا حتی مردم راه گذری بشم. فهمیدی؟!
kerm ketab
دلش غوغا! می نوازید او را همه دنیا، به زیر پا همه دنیا پر از بغض و پر از رویا نه طوفانی و نه بامی نسیم اینجا همه دنیا به زیر پا همه دنیا پر از عشق و پر دنیا!
تبسم
- من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید، قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید.
امیر صادقی
قرارمان یک مانور کوچک بود! قرار بود تیرهای نگاهت مشقی باشد! اما ببین ... یک جای سالم بر قلبم نمانده است!!!
خورشیدِ تاریک"

حجم

۶۱۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۰۰ صفحه

حجم

۶۱۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۰۰ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۳۷,۵۰۰
۵۰%
تومان