بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ساندویچ ژامبون | صفحه ۸ | طاقچه
کتاب ساندویچ ژامبون اثر چارلز بوکوفسکی

بریده‌هایی از کتاب ساندویچ ژامبون

۳٫۸
(۸۰)
بقیه دست‌کم حساب کار دست‌شان آمده بود که چطور زندگی کنند. آن‌ها ظاهراً چیزی را فهمیده بودند که من نفهمیده بودم. شاید چیزی در من کم بود. احتمال‌اش وجود داشت. اغلب احساس می‌کردم پست‌تر از دیگرانم، یا شهروند درجه دو ام. فقط دلم می‌خواست از همه‌شان فاصله بگیرم. اما جایی برای رفتن نداشتم. خودکشی؟ ای بابا! همین هم دردسر و مصیب خودش را داشت. احساس می‌کردم دلم می‌خواهد پنج سال تخت بخوابم ولی این جماعت نمی‌گذاشتند.
imarmiin
تخت‌خواب جای خوبی بود، نه اتفاقی می‌افتاد، نه کسی آنجا بود، و نه هیچ‌چیز دیگر.
S E T A C
مشکل اینجاست که همیشه انتخاب تو از بین دو تا بد است، مهم هم نیست که کدام را انتخاب کنی، هرکدام‌شان ذره‌ای از تو را می‌خورند، تا آنجا که دیگر چیزی باقی نماند. بیشتر آدم‌ها در بیست و پنج سالگی تمام می‌شوند. و بعد تبدیل می‌شوند به ملتی بی‌شعور که رانندگی می‌کند، غذا می‌خورد، بچه‌دار می‌شود، و هرکاری را به بدترین شکل‌اش انجام می‌دهد، مانند رای دادن به کاندیدای ریاست جمهوری‌ای که آن‌ها را یاد خودشان می‌اندازد.
آرین
بیشتر آدم‌ها در بیست و پنج سالگی تمام می‌شوند. و بعد تبدیل می‌شوند به ملتی بی‌شعور که رانندگی می‌کند، غذا می‌خورد، بچه‌دار می‌شود، و هرکاری را به بدترین شکل‌اش انجام می‌دهد، مانند رای دادن به کاندیدای ریاست جمهوری‌ای که آن‌ها را یاد خودشان می‌اندازد.
میشه گفت کتابخون
هر آدمی به کسی احتیاج دارد. وقتی کسی دور و بر نباشد، باید خود کسی را بسازی، و او را شبیه کسی کنی که باید باشد. این‌کار مسخره‌بازی و خود را گول‌زدن نبود. مسخره‌بازی و خود را گول زدن این است که آدم به زندگی‌اش ادامه دهد در حالی که کسی مثل بارون دور و برش نیست.
میشه گفت کتابخون
آدم احمق را می‌شود بخشید زیرا همین است که می‌بینی، دست‌کم کسی را گول نمی‌زند. وقتی کسی می‌خواهد گولت بزند است که کفر آدم درمی‌آید.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
چشم‌هام را بستم و به صدای موج‌ها گوش دادم. آنجا توی آب، هزاران ماهی بود که داشتند یکدیگر را می‌خوردند. دهان‌ها و مقعدهای بی‌شماری که می‌بلعند و می‌رینند. کل دنیا چیزی نیست جز دهان و مقعدهایی که می‌بلعند و می‌رینند، و تولیدمثل می‌کنند.
سهيل قهرمانی
بارون باز به جادوگری‌هاش ادامه می‌داد. نصفی از دفتر با ماجراهای بارون فُن هیملن پرشد. نوشتن درمورد بارون حس خوبی می‌داد. هر آدمی به کسی احتیاج دارد. وقتی کسی دور و بر نباشد، باید خود کسی را بسازی، و او را شبیه کسی کنی که باید باشد. این‌کار مسخره‌بازی و خود را گول‌زدن نبود. مسخره‌بازی و خود را گول زدن این است که آدم به زندگی‌اش ادامه دهد در حالی که کسی مثل بارون دور و برش نیست.
سهيل قهرمانی

حجم

۲۸۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۲۸۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۱۱۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۷
۸
صفحه بعد