بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بازیگر زندگی باشیم نه بازیچه‌ی آن | صفحه ۳۱ | طاقچه
کتاب بازیگر زندگی باشیم نه بازیچه‌ی آن اثر سعید گل‌محمدی

بریده‌هایی از کتاب بازیگر زندگی باشیم نه بازیچه‌ی آن

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱۱ رأی
۴٫۰
(۱۱)
«علمی را که دزد ببرد به چه کار آید؟»
ツAlirezaツ
میزی برای کار، کاری برای تخت، تختی برای خواب، خوابی برای جان، جانی برای مرگ، مرگی برای یاد، یادی برای سنگ، این بود زندگی؟!
ツAlirezaツ
«برای کشتی‌ای که معلوم نیست به کدام بندر می‌رود باد موافق معنا ندارد.»
ツAlirezaツ
جانِ هواپرستان، در فکر عاقبت نیست گِرد هدف نگردد، تیری که شد هوایی
ツAlirezaツ
زندگی بر آرزو دارد اساس خویشتن را ز آرزوی خود شناس
ツAlirezaツ
گوهر بی‌صدف درون دل است   صدف بی‌گوهر درون گِل است قیمت دُر به از صدف باشد   تیر را قیمت از هدف باشد
ツAlirezaツ
ساعتی میزان آنی ساعتی موزون این بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش
ツAlirezaツ
یک روز که با هم در حال گشت‌وگذار در روستا بودند، مسافر از ملا پرسید: آیا در روستای شما مردانی بزرگ و مشهور هم به دنیا آمده‌اند؟ ملا پس از مدتی تأمل جواب داد: دوست عزیز، در روستای ما فقط بچه به دنیا می‌آید!
ツAlirezaツ

حجم

۶۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۳ صفحه

حجم

۶۶۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۲۱۳ صفحه

قیمت:
۶۹,۹۰۰
۳۴,۹۵۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۳۰
۳۱
صفحه بعد