بریدههایی از کتاب من امیر ارسلان داستان هستم
۲٫۷
(۶)
من هم در دلم تشکر ویژهای از خدا کردم و از او خواستم کمکم کند تا در اولین فرصت، بتوانم به زندگیام سروسامانی بدهم. حالا فهمیدم وقتی میگویند عمر دوباره، یعنی چه.
سپیده
حرف مفت نزن! جاده کوهستانیه؛ با پیکان نمیشه رفت.
سیّد جواد
به پدرم
که شادی را به من آموخت
و مادرم
که زندگی را
سیّد جواد
دلیل اصلی هم این بود که ما برنامه داشتیم مجردی برویم؛ ولی برای جنابخان اجازهگرفتن از همسرش، قدری دشوار به نظر میرسید؛ چون نمیتوانست از آن بانوی عالیمقام مرخصی بگیرد. همسر خان با سرسختی هرچهتمام، تفریح و بیرونرفتن با دوستان را برایش قدغن کرده است.
سپیده
نمیدانم چقدر خوابیدم که با صدای زنگ خانه از خواب بیدار شدم. مادرم خانه نبود. اول میخواستم در را باز نکنم؛ اما سریش بود و ولکن نبود. بهناچار پشت در رفتم.
ツAlirezaツ
خان معتقد است این شاعر نیست که شعر میگوید، بلکه این شعر است که شاعرش را انتخاب میکند.
ツAlirezaツ
- عارضم به حضور انور شما بهخاطر همینه که من اجازه ندادم بچههام از دوروبرم دور بشن. همشونو پیش خودم نگه داشتم. گفتن بذار برن درس بخونن، گفتم درس بخونن برای چه؟ که برن نونخور دولت بشن؟ اگه پاشون به شهر رسید، زرقوبرق شهر چشمشون رو میگیره و دیگه حاضر نیستن برگردن پیش من. فقط چارهٔ این دختر آخریو نکردم. گفت میخوام رشتهٔ ادبیات بخونم که بتونم تاریخ ایل رو بنویسم. منم قبول کردم. به شرطی که بعد از تمومشدن درسش برگرده ایل، پیش خودمون.
بلاتریکس لسترنج
من هم از ترس زبانم بند آمده بود. برای یک لحظه مرگ را در یکقدمی خودم دیدم. تمام آرزوهای برآورده نشدهام، جلو چشمم آمد و حسرت خوردم که آخرش ناکام در حال ترک این دنیا هستم. «چقدر مادر بیچارهام گفت زن بگیر. چرا به حرفش گوش ندادم؟ نه اینکه بخوام گوش ندم، مورد مناسبی پیدا نمیشد. حالا چه وقت این حرفاس پسر! موقع مرگ آدم به چه چیزایی فکر میکنه!»
سپیده
به پدرم
که شادی را به من آموخت
و مادرم
که زندگی را
سپیده
درسته که تا حدود زیادی تقدیر آدمها دست خودشونه؛ اما هیچ انسانی از آیندهٔ خودش خبر نداره.
ツAlirezaツ
حجم
۱۳۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۳۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان