بریدههایی از کتاب دختر استالین (جلد اول)
۴٫۱
(۶۵)
ما همه برای هر چیزی که اتفاق افتاد مسئولیم. باید اجازه دهیم تا آیندگان در باره زمانه ما قضاوت کنند
f.bn
مردم در «میدان سرخ» جمع شدند و به طرف «سالن ستونها» راه افتادند تا تابوت استالین را ببینند، اما جمعیت به قدری زیاد بود که نیروهای پلیس و میلیشیا نتوانستند آن را کنترل کنند. در خیابانهای اطراف، بیش از صد نفر، از جمله کودکان، به علت له شدن زیر پاهای جمعیت کشته شدند. از نظر آنهایی که از استالین زخم خورده بودند ــ کسانی مثل دکتر راپوپورتــ انگار حتا جنازه استالین هم «تشنه قربانیان تازه بود».
Elhamtarang
«غنایم جنگی، شکوه و افتخار... میدانید پشت این کلمات بزرگ چه چیزی وجود دارد؟ مرگ و نابودی. من خواهان اینم که مردم کشورم هنر صلح ورزیدن را در خودشان پرورش دهند.»
کتابخوان
بعد از مرگ استالین، افراد شروع کردند به بیرون آمدن از اردوگاههای کار اجباری (گولاگ). سوتلانا هم، مثل هر کس دیگری، از تعداد زیاد این افراد یکه خورد: «خیلیها بازگشته بودند، هزاران هزار نفری که توانسته بودند یک جورهایی زنده بمانند... تعداد مردگانی که به زندگی بازگشته بودند به قدری زیاد بود که به دشواری میشد آن را تصور کرد.»
در ۲۷ مارس ۱۹۵۳، رهبری جمعی جدید، که از سوی کمیته مرکزی در آخرین ساعات حیات استالین تعیین شده بود، اعلام عفو عمومی برای زندانیان غیرسیاسی کرد. بنا به گفته استیون کوهنِ مورخ «تقریبآ یک میلیون زندانی اردوگاهها، که عمدتآ در حال گذراندن احکام محکومیتشان بودند، بلافاصله آزاد شدند.» این لاورنتی بریا بود که با ابتکار عمل خویش باعث آزادی این زندانیان شده بود. واقعیت قضیه این است که اردوگاههای کار اجباری فشار عظیمی بر بودجه کشور وارد کرده و همچنین باعث افزایش بیثباتی در جامعه شده بود. جمعیت اردوگاههای کار اجباری در دهه ۱۹۳۰ نسبتآ قابل تحمل بود اما حالا در اوایل دهه ۱۹۵۰ به شدت افزایش یافته بود.
esrafil aslani
استالین به قدری صرفهجو بود که هیچ لباسی نداشت تا تن جنازهاش بکنند و به همین دلیل همکارانش در دفتر سیاسی دستور دادند که یونیفورم نظامی کهنه او را بشویند و به دست خیاط بدهند
Hossein Zavarian
به مردم باورانده شده بود که توطئهچینان داخلی و خارجی مدام در حال توطئهچینی برای نابودی انقلاب کمونیستی و نظام شورویاند.
Hossein Zavarian
ما به آن جنایتهای شنیع و باورنکردنی دوره استالین عادت کرده بودیم؛ جنایتهایی که یک جورهایی به تدریج به نوعی هنجار تبدیل شده بودند به طوری که تقریبآ عادی و معمولی به نظر میرسیدند. وسط همه این جنایتها همچون آدمهای ناشنوا زندگی میکردیم، انگار صدای گلولههایی را که تمام مدت در اطرافمان بر سر و مغز قربانیان شلیک میشد نمیشنیدیم؛ انگار عامدانه چشمها و گوشهایمان را بر تیربارانها، قتلها و ناپدید شدنهای آدمها بسته بودیم.
Anna A
امکان نداشت سوتلانا یا شوهرش در باره مقولاتی همصحبت شوند که حتا فکر به آن مقولات باعث ترس و وحشتشان میشد. در چنین خانوادههایی که عملا هیچ حرف واقعیای گفته نمیشد امکان نداشت آدمها درگیر احساسات واقعی شوند.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
برای سوتلانا بهار و تابستان ۱۹۶۱ مخصوصآ سخت و دشوار بود. او سی وپنج ساله شده بود. سن راحتی نیست. میگویند اگر کسی تا این سن تنها مانده باشد، تا ابد تنها خواهد ماند.
پویا پانا
«مسکو حالا بهتر به نظر میرسد، اما در بعضی جاها مثل زنی است که برای پوشاندن خرابیهای صورتش پودر زده و فقط کافی است باران ببارد تا خرابیها دوباره آشکار شود... آدم آرزو میکند ایکاش این کمبودها روزی از زندگی ما رخت ببندد و برود، تا مردم حس خوبی پیدا کنند و بهتر کار کنند.
پویا پانا
حجم
۴۳۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۳۰ صفحه
حجم
۴۳۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۳۰ صفحه
قیمت:
۲۴۷,۰۰۰
تومان