بریدههایی از کتاب ابوالمشاغل (داستان یک زندگی، جلد دوم)
۴٫۲
(۷۸)
تا به پایان برسد قصّهٔ این درد بزرگ
جان ما هم به لبِ تشنهٔ ما آمده است
plato
در روزگار ما. این ابداً مهم نیست که دیگران، ما را چگونه قضاوت میکنند. مهم این است که ما، در خلوتی سرشار از خلوص، خویشتن را چگونه قضاوت میکنیم.
مشتاق شهادت
شادی، نداشتنِ غم نیست؛ بلکه داشتنِ کوهی از غم، و غلبه بر این کوهاست!
Hossein shiravand
من هنوز هم شیرینی خامهیی را چنان میخورم که نصفِ صورتم را خامه بپوشاند و تو بخندی، از ته قلب بخندی…
من هنوز هم در خیابانها، به هنگام راه رفتن، چنان شلنگ تختههایی میاندازم که گویی تقلید احمقترین درازقامتانِ روزگار را در میآورم…
به خدا هنوز هم طعم گوجهٔ ترشی که در دهان توست و تو دندان در آن فرو کردهیی، به همان تُرشی در دهان من میپیچد، دهانم را آب میاندازد، و داخلِ گونههایم را به تیر کشیدنی غیرقابل توصیف__ که با خنده آمده است__ گرفتار میکند…
سينا
ابنمشغله میگفت: راهِ بسیار درازی در پیش است؛ بسیار دراز…
در این راهِ طولانی، وقت، برای همه کار خواهی داشت، بهقدرِ کافی، و اضافه هم خواهی آورد __ آنقدر که دیگر ندانی با آن چه میتوانی بکنی، و چه باید کرد…
پس، خودت را خسته مکن، و از نَفَس مینداز!
ابوالمشاغل میگوید: راه، تنها زمانی بسیار دراز است که در ابتدای آن باشی
plato
جداً که اطمینان به آینده، همچون تریاک، انسان را لَش و ذلیل و دَنی طبع میکند و بندیِ حقیرترینها
plato
انسان، تا معنی سوآل را نفهمد و ابعاد آن را درک نکند، باید خیلی ابله باشد که جواب بدهد.
❤ محمد حسین ❤
کمی دیر رسیدن، بسیار غمانگیزتر از هرگز نرسیدن است.
(این را، مسافرانِ یک لحظه دیر رسیدهٔ جا مانده، خوب میدانند. آنها همیشه با حسرت میگویند: کاش، لااقل، آنقدر عجله نکرده بودم.)
م.ظ.دهدزی
روزگاری، نداشتن، دردسری هم نداشت. نداشتن، فقط نداشتن بود، نه یک مجموعه مصیبتِ پیوسته به هم. با نداشتن، اُخت بودیم، رفیق بودیم، میساختیم. پایمان توی گلیم خودمان دراز بود و هیچکس هم با این گلیم کاری نداشت.
Zeinab
خنکْ آن قماربازی که بباخت هر چه بودش
به نماندْ هیچش اِلّا هوسِ قمارِ دیگر…
Fatemeh Eshghabadi
حجم
۴۷۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۶۵
تعداد صفحهها
۲۱۸ صفحه
حجم
۴۷۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۶۵
تعداد صفحهها
۲۱۸ صفحه
قیمت:
۸۲,۵۰۰
۴۱,۲۵۰۵۰%
تومان