بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب داستان دو شهر | صفحه ۷ | طاقچه
کتاب داستان دو شهر اثر چارلز دیکنز

بریده‌هایی از کتاب داستان دو شهر

نویسنده:چارلز دیکنز
انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۱۰۹ رأی
۴٫۱
(۱۰۹)
عادت، نيروی عجيبی است، و چه مطلوب است که اين نيرو صرف کار نيک شود.
shima mousavi
بی‌شک اگر نظام قديم، قوانين و رويه‌ها و تشريفات را با آن گستاخی زير پا نمی‌نهاد چنين انقلابی به وقوع نمی‌پيوست تا اين‌چنين به تلافی برخيزد
محمد
هرقدر که به مقصد راهپيمايی نزديک‌تر می‌شويم به مبدأ حرکت عمر نزديک‌تر می‌شويم، چون روی دايره‌ای حرکت می‌کنيم.
محمد
بهترين روزگار و بدترين ايام بود. دوران عقل و زمان جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بی‌باوری بود. موسم نور و ايام ظلمت بود. بهار اميد بود و زمستان نااميدی. همه چيز در پيش روی گسترده بود و چيزی در پيش روی نبود
Mary gholami
«اين هم حقيقتی است تلخ که حتی اشخاص بزرگ نيز اقوام تنگدست دارند.»
Mary gholami
«می‌دانم که برای من، صاحب اين کلاه، چقدر دشوار است که زندگی را در وجود خود نگه دارد، ولی آيا می‌دانی که برای صاحب همين کلاه چقدر آسان است که زندگی را در وجود تو تباه سازد؟»
~fatemeh♡
«آهسته بيا جلو! فهميدی؟ و اگه طپانچه‌ای به زين اسبت آويزونه نبينم دست به طرفش دراز کنی ها. برای اينکه من آدمی هستم که زود اشتباه می‌کنم، و اشتباهی هم که می‌کنم به صورت گلوله است. خوب، حالا جلو بيا ببينم.»
~fatemeh♡
کتابی درباره دو شهر نوشت: شهری که آن را می‌فهميد و شهری که آن را نمی‌فهميد، و عجب آنکه توصيفش از شهری که نمی‌شناسد به مراتب بهتر از توصيفی است که از شهر آشنا به دست می‌دهد.
~fatemeh♡

حجم

۴۶۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه

حجم

۴۶۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸۰ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۶
۷
صفحه بعد