بریدههایی از کتاب خاطرات یک لباس شخصی
۳٫۵
(۱۰۲)
روز و روزهای بعد هم شنیدم و هم عکسهایی از کوی دانشگاه دیدم که سرم سوت کشید. ویران شدن اتاقها، شکستن درها و...
تعجب کردم. نه بهخاطر اینکه چرا این کارها انجام شده. بهخاطر اینکه اونهایی که بعد از ما داخل کوی شدند اصلاً نمیدونستن چی شده و چی نشده یا کی چی کار کرده و کی چه کار نکرده. چه جوری فهمیدن که دنبال کدوم آدم باید برن یا چه کسی رو باید...؟ (ولی به طور کل تا قبل از صحبتهای آقا خوشحال بودم از اینکه شاخ دانشجوها اون جوری شکسته شد. اما بعد از صحبتهای آقا فهمیدم که کار اشتباه بوده و مسببینش هم لازم التوبیخ هستند.)
زینب هاشمزاده
این معما برام حل نمیشه که چرا تو این دوره از شلوغیها همه جور آدمی بود. انگار هیچ کس قصد تمومکردن موضوع رو نداشت. همه اومده بودن که بمونن. یارو کتک خورده بود در حد تیم ملی، بازم ایستاده بود و شعار میداد! از اون طرف موتور بچهحزباللهیه رو آتیش زده بودن دستش رو هم شکسته بودن، باز با همون یک دست داشت دعوا و بزنبزن میکرد!
زینب هاشمزاده
قبلاً در مراسمات مختلف مسجد و دانشگاه از زبون اون آدمهای قدیمی جبهه و جنگ شنیده بودم بعضی آدمها فقط بهخاطر لباسهاش و قیافهگرفتنهاش و عکس و مصاحبه جبهه میاومدن. شنیده بودم که این دسته آدمها در طول جنگ غالباً یا نیروی تبلیغات بودند یا نیروی عقیدتی و الی آخر.
وقتی بعضی از بچهحزباللهیهای شمال تهران رو میبینم یاد این دست خاطرات میافتم.
mohmmadreza
سجاد یک لولهی مقوایی وسط توپ پارچه رو بهجای میلهی فلزی برمیداره و بهخاطر کلفتبودن قطر جدارهی مقوا متوجه نمیشه و با لولهی مسی یا آلمینیومی اشتباه میگیره. بعدهم که با تمام قدرت میکوبش تو سر یارو از وسط نصف میشه و هر دوتاشون خندشون میگیره و خلاصه به همون مشت و لگد اکتفا میکنن.
کتابخوان🤓
یه نکتهی خیلی جالب دیگهای که اونجا به ذهنم رسید و کاملاً با چشم قابل رؤیت بود دلبستگی قشر متوسط و رو به پایین نسبت به نظام و انقلابه، شاهدش هم اینه که هر وقت راهپیمایی در حمایت از نظام و انقلاب و اسلام وخدا پیغمبر باشه، سیل جمعیت از جنوب به سمت شماله! ولی هر وقت درخواست ابطال و سقوط ولخت و پتی راهرفتن و لباس درآوردن و اعتراض باشه، هم قیافهها هم مسیرها و هم حتی نگاهها از بالا به پایین میشه.
محمد
«ماها موجسواریم و هدفمون رسیدن به ساحله، ولی برای این به ساحلرسیدن که ساقطکردن جمهوریاسلامی یا لااقل ساقطکردن تمام آخوندهاست، از هر موجی استفاده میکنیم، الآن هم بلندترین موج موجود این موضوعه.»
محمد
حوصلهی جر و بحث نداشتم، یکی زدم پشت سرش و گفتم: «خداییش فقط به درد قیافهگرفتن و مصاحبه بعد از نماز جمعه میخوری.»
محمد
حجم
۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
۵,۰۰۰۵۰%
تومان