با مردی ازدواج کن که پنجاه یا شصت سال آینده را پابهپای تو بیاید، درها را باز کند، دستت را بگیرد، برایت قهوه درست کند، لوسیون روی ترکهای پایت بمالد و جایگاهت را به جایی ارتقا دهد که شایستهٔ آن هستی. آیا فقط بهخاطر چهره یا موهای طلاییات با تو ازدواج کرده یا وقتی ظاهر زنی پنجاهساله را پیدا کنی همچنان عاشقت خواهد بود؟»
Atefeh
«سنگ و چوب ممکن است استخوان را بشکنند، اما اگر بخواهی به کسی صدمهای عمیق و کاری بزنی... از کلمات استفاده کن.»
قاصِدَک! هان؛ چِه خَبَر آوَردی؟
«کوتاهترین راه همیشه بهترین راه نیست.»
n re
این تأثیر شب است. شب، ترسهایی را بیدار میکند که در مواقع دیگر حتی اگر واقعی باشند بهچشم نمیآیند.
Yasaman
گم شدن با تو بهتر از پیدا شدن و تنهایی بود.
n re
«فکر میکنی چهمدت میتوانی به این کار ادامه دهی؟»
«تا جایی که بشود.»
«اگر نتوانی چطور؟»
«میتوانم.»
«از کجا میدانی؟»
«انتخاب دیگری ندارم.»
n re
گم شدن یک مسئله است، گم ماندن مسئلهای دیگر.
n re
«باید اجازه میدادم برود پی زندگی خودش. او برنمیگردد. فاصلهٔ بین ما خیلی زیاد شده، کوه میان ما کوهی است که قادر نیستم از آن بالا بروم.
n re
«وقتی قلبی میشکند دیگر مثل گذشته نخواهد شد.
قاصِدَک! هان؛ چِه خَبَر آوَردی؟
قلب شکسته هرگز بهبود پیدا نمیکند، هرگز مثل قبل نخواهد شد. شاید این چیزها را قبلاً هم شنیده باشی؛ شاید هم نه. فقط این را میدانم که وقتی نیمی از وجودت میمیرد، همهٔ وجودت همچنان درد میکشد؛ بنابراین تو دردی دوبرابر، و نیمی از درد و رنج نیمهٔ دیگر را متحمل میشوی. میتوانی باقی عمرت را صرف کنارهمگذاری آن قطعات شکسته کنی، اما هرگز موفق نخواهی شد. چیزی برای کنار هم نگاهداشتن آن تکهها وجود ندارد
Maryam R