بریده‌هایی از کتاب سرافینا و شنل سیاه

شخصیت ما با جنگ‌هایی که می‌بریم یا می‌بازیم، تعریف نمی‌شود شخصیت ما با جنگ‌هایی که جرئت می‌کنیم در آن‌ها بجنگیم تعریف می‌شود.

به نظرش خیلی جالب بود که هرکس، استعداد یا مهارت خاص خودش را داشت، هرکس به سمت یادگیری چیزی کشیده می‌شد و در آن خوب بود و سال‌ها تلاش می‌کرد تا آن را با مهارت انجام بدهد. نمی‌شد که همه، همه‌چیز را بلد باشند.

«از چیزایی که بلدی، استفاده کن و خوب فکر کن.»

مرگ بدهی ما به طبیعت است، چیزی که من پرداختم و تو هم خواهی پرداخت.

تازه می‌فهمید که تشخیص آدم خوب از بد چه اندازه سخت است و اینکه بدانی به چه کسی اعتماد کنی و به چه کسی نه.

شاید همه دوست داشته باشند زیر نور گرم خورشید که از پنجره می‌تابد، دراز بکشند یا پرواز پرنده‌ها را توی آسمان نگاه کنند یا توی شب‌های پُرستاره، زیر نور ماه و توی هوای خنک قدم بزنند.

شخصیت ما با جنگ‌هایی که می‌بریم یا می‌بازیم، تعریف نمی‌شود شخصیت ما با جنگ‌هایی که جرئت می‌کنیم در آن‌ها بجنگیم تعریف می‌شود.

شخصیت ما با جنگ‌هایی که می‌بریم یا می‌بازیم، تعریف نمی‌شود شخصیت ما با جنگ‌هایی که جرئت می‌کنیم در آن‌ها بجنگیم تعریف می‌شود.