دانلود و خرید کتاب قصه های شیرین ایرانی (تاریخ بیهقی) مژگان شیخی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب قصه های شیرین ایرانی (تاریخ بیهقی) اثر مژگان شیخی

کتاب قصه های شیرین ایرانی (تاریخ بیهقی)

معرفی کتاب قصه های شیرین ایرانی (تاریخ بیهقی)

کتاب قصه های شیرین ایرانی (تاریخ بیهقی) نوشته مژگان شیخی است. این کتاب یکی از آثار مجموعه قصه های شیرین ایرانی است که انتشارات سوره مهر درآن داستان‌های کهن ایرانی را  برای کودکان و نوجوانان بازنویسی کرده است.

درباره کتاب قصه های شیرین ایرانی (تاریخ بیهقی)

تاریخ بیهقی اثر ارزشمند ابوالفضل بیهقی، از مورخین و نویسندگان بزرگ ایرانی است که در دربار غزنویان در قرن چهارم و پنجم هجری قمری خدمت می‌کرد است. روایت‌های او از تاریخ بسیار جذاب و داستانی است.

بیهقی در سال‌های جوانی به دربار سلطان محمودراه یافت و در آن‌جا شاهد حوادث و اتفاقات بسیاری بود. در این داستان صوتی را نویسنده‌ با توانایی بی‌نظیرش در بازنویسی داستان‌ها برای کودک و نوجوان به زبان ساده و امروزی مخاطب را به خواندن تاریخ دعوت می‌کند.

داستان‌های این کتاب ضمن بیان حقایق تاریخی و اطلاعات جغرافیایی، بسیار آموزنده و سرگرم کننده و جذاب است. در این کتاب مطالب تاریخ بیهقی جنبه داستانی دارند و فهم آن برای کودک و نوجوان آسان شده است.  

خواندن کتاب قصه های شیرین ایرانی (تاریخ بیهقی) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان و نوجوانان علاقه مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب قصه های شیرین ایرانی (تاریخ بیهقی)

پنج سال گذشت. سلطان محمود از دنیا رفت. پسرش مسعود به پادشاهی رسید. سلطان مسعود، شاه جوانی بود. او به خواجه احمد میمندی نظر خوشی داشت. به این فکر افتاد که از وزیر دانا و باتجربهٔ پدرش استفاده کند. پس دستور داد خواجه احمد را از زندان آزاد کنند و با احترام زیادی او را به بلخ۱ بیاورند. وقتی به بلخ رسید، امیرمسعود از او به گرمی استقبال کرد. به او مهربانی و لطف کرد. آن‌وقت خواجه به خانهٔ بزرگ و زیبایی رفت که برایش در نظر گرفته بودند.

امیرمسعود صبر کرد تا خواجه احمد کاملاً خستگی‌اش برطرف شود. آن‌وقت برایش پیغام فرستاد که وزارت را قبول کند؛ ولی خواجه این کار را نپذیرفت.

امیرمسعود تصمیم گرفت این بار بوسهل زوزنی را پیش خواجه بفرستد و این پیغام را به او بدهد. بوسهل، مشاور امیر بود. خیلی از کارها با او بود. همهٔ خرید و فروش‌ها و قراردادها را او انجام می‌داد. امیرمسعود، رابطهٔ نزدیکی با او داشت و در بسیاری از کارها با او مشورت می‌کرد.

بوسهل رفت و پیغام امیر را به خواجه داد؛ ولی او در جواب گفت: «من دیگر پیر شده‌ام و نمی‌توانم این کار را قبول کنم. بهتر است تو وزارت را به عهده بگیری. من هم دورادور کمکت می‌کنم. نکاتی را که باید بگویم، می‌گویم.»

بوسهل گفت: «سلطان این را نمی‌پذیرد. من فقط شایستهٔ این هستم که شاگرد شما باشم.»

خواجه گفت: «عجب حرفی می‌زنی! وقتی امیر به حکومت رسید، همه چیز از هم پاشیده بود؛ ولی تو همهٔ کارها را سر و سامان دادی. امروز که دیگر همه چیز روبه‌راه شده، تو بهتر می‌توانی این کار را انجام بدهی.» 

بوسهل گفت: «ولی حالا دیگر شخص بزرگی مثل شما این‌جاست. همهٔ کارهای من، تا قبل از آمدنِ شما بود. حالا که شما آمده‌اید، دیگر آن جرأت و توان را ندارم. من در برابر شما، مثل یک ذرهٔ نور در مقابل آفتاب هستم. آن کسی که واقعاً شایستگی‌اش را دارد، شما هستید. حالا که شما آمده‌اید، دیگر همه هیچ‌کاره‌اند.»

خواجه احمد گفت: «بسیار خوب. باید در این مورد فکر کنم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۲٫۱ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۲۱,۰۰۰
تومان