دانلود و خرید کتاب پس از مرگ عیسی رسول سیمیا
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پس از مرگ عیسی اثر رسول سیمیا

کتاب پس از مرگ عیسی

معرفی کتاب پس از مرگ عیسی

مجموعه داستان پس از مرگ عیسی نوشتهٔ رسول سیمیاست و انتشارات آمو آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب پس از مرگ عیسی

این کتاب مجموع ۱۰ داستان کوتاه از نویسندهٔ افغانستانی، رسول سیمیاست. داستان‌ها همه حال و هوای افغانستان امروز را دارند. در گوشه‌ای از شهر بمبی انفجار می‌شود، درحالی‌که آد‌م‌هایی که فرسنگ‌ها با آن بمب فاصله دارند و فقط صدایش را شنیده‌اند، در همان لحظه در قلبشان بنایی فرو می‌ریزد و خراب می‌شود. اضطراب و تشویش مهمان همیشگی خانه‌های آن‌هاست. نام این داستان‌ها از این قرار هستند: هر روز بیدارم می‌کند، درد و تَن من، ناقرارم، مرا جای نگذاری، دستانی که بوی قند می‌دهند، میان عکسی شاریده، لکنت‌های تکیده، ناله‌های جغد، پس از مرگ عیسی، دهانم بوی تو را می‌دهد، دیوانه‌ها ساده می‌میرند.

داستان‌ها برای خوانندهٔ فارسی‌زبان بسیار روان و سلیس‌اند، مضاف بر آنکه از بعضی واژگان افغانستانی در داستان‌ها استفاده شده است که به زیبایی و جذابیت زبانی آن‌ها برای خوانندگان ایرانی می‌افزاید.

خواندن پس از مرگ عیسی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 این کتاب را به علاقه‌مندان به ادبیات افغانستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از پس از مرگ عیسی

سیاهی و سرمای شب چله به خانه‌ها رسیده است. ستاره‌های تیلی خالی از تیل مردم آبادی دیگر چشمک نمی‌زنند. سیاهی همه‌جا را گرفته است و سرما، خانه‌ها و مردمش را منجمد کرده است. سیاهی و سرما حتا به چشم‌های ما هم رسیده است. خواب و بیداریم. گاهی دل به خواب می‌دهیم که زودتر سیاهی بمیرد و در انتها، آخر خود را ببینیم و گاهی بیدار می‌مانیم. منتظر از صدای خواهر ریزه‌ی‌مان که رفته است ریش‌سفیدها را خبر کند، بلکه بخشش ما را بگیرد. خوب به یک‌دیگر چسپیده‌ایم. شیفت شیفت چسپیده‌ایم که لرزش و سرما را از جان خود دور کنیم. از نزدیکی‌های چاشت روز قبل بود که ما را در این سُمچ دخمه‌وار آورده بودند. دخمه از تمام دیوارهایش بوی کثافت و لجن می‌بارید. هنوز پیش از چاشت روز قبل بود که ما را پس از چندین و چندین ماه از خانه‌ی‌مان بیرون کشیدند. خانه‌یی که ته‌کاوی بود. سال‌ها می‌شد که ته‌کاوی، خانهٔ ما بود. چند وقت درون شب خود بودیم. ته‌کاوی گور واری تاریک بود، لکن عادت کرده بودیم. ته‌کاوی خانهٔ ما شده بود. به ته‌کاوی و به بوی نمش خو کرده بودیم. در همان تاریکی و بوی نمش خوب می‌فهمیدیم که هر چیز و هر کار را کی کنیم. یا کالاهای چیرچیرمان را بشوییم و تشناب را پیدا کنیم. چند سال بود که ما داخل ته‌کاوی بسته به چپرکت‌ها بودیم. یگان‌وقت که صاحبان‌مان دل‌شان می‌شد، ما را از چپرکت‌ها خطا می‌دادند. می‌گفتند: دیوانه‌ها وقت ساعت‌تیری و دم‌راستی شما است.‌ در این چند سال در همان‌وقت‌ها که خطا داده می‌شدیم، خوب ته‌کاوی ریزه‌گک را یاد گرفته بودیم. ما به سیاهی و بوی نم عادت کرده بودیم، ته‌کاوی برای ما خانه بود. حتا وقت‌هایی که به چپرکت بسته بودیم هم آزرده نمی‌شدیم. خُو ما دیوانه بودیم. همان صاحبان که روزهای اول ما را گرفته بودند و به این‌جا آورده بودند، به ما گفته بودند که شما دیوانه هستید. دیوانه‌ها آدم‌های دیگر را هم دیوانه می‌کنند. دیوانه‌ها باید جای‌شان از دیگر مردم جدا باشد. ما مانده بودیم که چه‌طور در منطقه بیخی به ذات پریان شهره بودیم، حالی یک‌دفعه دیوانه شده بودیم. هیچ‌وقت هم نفهمیده بودیم که کی را دیوانه کرده بودیم که نام‌مان را دیوانه مانده بودند. همان‌قدر می‌دانیم که آب دهان هیچ‌کدام‌مان بی‌اختیار نمی‌رفت، دست و پای هیچ‌کدام‌مان کج و پیچ نبود، چشم و سرمان هم قیج و پیج نبود. کدام رسوایی هم نکرده بودیم؛ لکن ما را دیوانه خطاب کرده بودند. خواهرکی که از همهٔ ما کلان است، چندبار در وقت نان خوردن آرام‌آرام گفته بود: ما که دیوانه نبودیم، دیوانه شدیم. ما را ملای آبادی نفرین و تعویذ کرد. خُو هیچ‌کس گپ ملا را گوش نمی‌داد. سال اول انارهای‌مان خشک شد. گاو و مال‌های‌مان تلف شدند. حالی هم دختران جوان ده دیوانه می‌شوند. خواهرک دیگرمان خنده کرده بود و گفته بود: نی... نی... این گپ‌ها نیست. من همراه فامیل‌مان در شهر می‌نشستیم. در شهر هم هر روز از هر خانه یک نفر دیوانه می‌شد. پسان داکترهای صلیب سرخ گفتند: آب‌های چاه مسموم شده است. داکترها گفتند زارهای بم و مین‌ها و زار لاش‌های تانک‌ها در آب چاه‌ها رفته است. آب‌های چاه مردم را دیوانه می‌کرد. خواهرک چاق و قدبلندمان هم خنده کرده بود و گفته بود: دیوانه کجا بود. کار کجا بود. شُلهٔ خود را بخوریم و پردهٔ خود را کنیم. نان‌تان را بخورید. دیوانه که شاخ و دم ندارد. سیل کنید چند نفر چوپان داریم، ما را رقم گوسفند هوش می‌کنند. خُو ما دیوانه‌ایم. دیگر زن‌ها که در خانه هستند فقط شوی‌شان آن‌ها را هوش می‌کند... . و آخر هم نفهمیدیم چه‌طور دیوانه شدیم.


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۹۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
تومان