دانلود و خرید کتاب شکار مرغابی ‌ا‫لکساندر وامپیلوف ترجمه مژگان صمدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شکار مرغابی اثر ‌ا‫لکساندر وامپیلوف

کتاب شکار مرغابی

انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شکار مرغابی

کتاب شکار مرغابی نوشتهٔ الکساندر وامپیلوف و ترجمهٔ مژگان صمدی است. نشر مرکز این نمایشنامهٔ سه‌پرده‌ای را روانهٔ بازار کرده است. این نمایشنامه در سال ۱۹۷۰ میلادی نوشته شده است.

درباره کتاب شکار مرغابی

کتاب شکار مرغابی که نمایشنامه‌ای به قلم الکساندر وامپیلوف است، به ریشه‌یابی مشکلات اخلاقی نسل خود می‌پردازد. این اثر نمایشی را مهم‌ترین نمایشنامهٔ این نویسنده دانسته‌اند. یکی از بزرگ‌ترین معضلات جامعهٔ شوروی، یعنی مشکل مسکن، رکورد جامعه و درگیربودن انسان‌ها با کارهای روزمره و پیش‌پاافتاده در این نمایشنامه مطرح می‌شود. «زيلوف»، قهرمان نمايشنامهٔ شكار مرغابی را شخصيتی مسخ‌شده و سردرگم توصیف کرده‌اند كه گويی تعمداً بر پشت‌پازدن به ارزش‌های اخلاقی اصرار می‌ورزد و از تخريب خود لذت می‌برد. او هيچ چارچوب مقدس و قابل‌احترامی ندارد، می‌خوارگی می‌كند، در قبال خانواده و كار خود بی‌مسئوليت است، مرتب دروغ می‌گويد و... . تنها عامل آرام‌بخش وجود زیلوف «شكار مرغابی» است. منظور نویسنده از شكار مرغابی، رازی است كه منتقدان آثار او نتوانسته‌اند آن را بگشايند. در اينكه شکار مرغابی، شكاری معمولی نيست و نيازی معنوی و عميق است، ترديد نمی‌توان كرد. اگرچه قهرمان اين نمايشنامه با خانواده، كار و دوستانش درگير است، درگيری اصلی در درون خودش است كه ادامهٔ زندگی را برايش ناممكن می‌کند. برای اولين‌بار در ادبيات شوروی قهرمان اصلیْ اين‌چنين منفی است و تا پايانْ اصلاح‌نشده باقی می‌ماند.

به‌گفتهٔ مژگان صمدی، مترجم نمایشنامهٔ حاضر، الکساندر وامپيلوف در نمايشنامه‌هايش از بعد اجتماعی زندگی قهرمانش شروع می‌كند و به رابطهٔ جامعه با انسان می‌پردازد؛ مثلاً در «پسر بزرگ» (۱۹۶۸) به يكی از معضلات قرن بيستم روسيه به‌ویژه پس از جنگ جهانی يعنی بی‌پدری كه خود وامپيلوف هم طعم تلخش را چشيده بود، اشاره می‌كند. در اين نمايشنامه بی‌اعتنايی انسان‌ها نسبت به هم و فراموش‌شدن مفهوم برادری به‌شكلی زيبا موردتوجه قرار گرفته است. شکار مرغابی سمبل دوگانگی درونی زیلوف است. او چه خواهد کرد؟ در شکارگاه چه اتفاقی برای او خواهد افتاد؟ آیا «دیما» خواهد توانست از او یک شکارچی مثل خودش بسازد؟

خواندن کتاب شکار مرغابی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی روسیه و قالب نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره الکساندر وامپیلوف

الكساندر وامپيلوف در ۱۹ اوت ۱۹۳۷ ميلادی به دنيا آمد. پدرش معلم ادبيات و مادرش معلم رياضی بود. چندی پیش از تولد الكساندر، پدرش كه دور از خانه به سر می‌برد در نامه‌ای به همسرش درمورد فرزندی كه انتظارش را می‌كشيدند چنين می‌نويسد: «احتمال می‌دهم پسر باشد و می‌ترسم كه نويسنده شود؛ چراكه مرتب خواب نويسندگان را می‌بينم». الكساندر یک‌سال‌ونيم بيشتر نداشت كه پدرش «والنتين نيكيتيچ» در مارس ۱۹۳۸ تيرباران شد. الكساندر به ادبيات و موسيقی علاقه داشت. رشتهٔ ادبيات روسی را در دانشگاه ايركوتسک در سيبری تمام كرد و در دانشكدهٔ ادبيات گوركیِ مسكو ادامهٔ تحصيل داد. قصه‌نويسی را از سال اول دانشكده شروع كرد. نوشته‌هايش در روزنامه‌های ساوتسكايا مالاديوژ، ايركوتسكی اونيورسيتت و لنينسكيی زاوتی به چاپ می‌رسيد. نقطهٔ قوت و نوآوری وامپيلوف در مقام نمايشنامه‌نويس در اين نبود كه درام او نسبت به استانداردهای زمان خودش پيچيده‌تر و يا از نظر روان‌شناختی عميق‌تر بود؛ نقطهٔ قوت او در اين بود كه نمايشنامه‌های او متفاوت بود. جنبهٔ اخلاقی وجود انسان و ارتباط متقابل ميان ايدئال و واقعيت، ذهن وامپيلوف را به خود مشغول كرده بود. او تقابل ميان اوج احساسات و عمل‌گرايی، تقابل ميان ويژگی‌های والا و پستِ انسان معاصر، مبارزهٔ ميان نيمهٔ زنده و نيمهٔ مردهٔ روح آدمی را موشكافانه بررسی می‌كرد و اين امر اساس ايدهٔ هنری وامپيلوف و نوبودن سبكش را نشان می‌داد.

الکساندر وامپیلوف با وجود فرصت كمی كه داشت، تنها با نوشتن ۴ نمايشنامهٔ بلند و ۳ نمايشنامهٔ كوتاه، انقلابی در نمايشنامه‌نويسی و تئاتر روسیه به وجود آورد. در تاريخ نمايشنامه‌نويسی قرن بيستم روسيه دوره‌ای به پساوامپيلوف معروف است؛ نسلی از نمايشنامه‌نويسان متأثر از آثار او به وجود آمد كه پتروشفسكايا، اسلاوكين، كازانتسوف، رازاموفسكايا، ساكالوا، آرو و گالين از آن جمله‌اند. الکساندر وامپیلوف در ۱۷ اوت ۱۹۷۲ و درحالی‌كه تنها دو روز به ۳۵سالگی‌اش مانده بود، در درياچه‌‌ای غرق شد.

بخشی از کتاب شکار مرغابی

«اتاق زیلوف. بیرون باران می‌بارد. زیلوف تلفنی صحبت می‌کند.

زیلوف: (بی‌حوصله) اما من به شما می‌گم که تلفن زدن به این شماره بی‌فایده است... بله، بی‌فایده است. همیشه یه جمله بیشتر نمی‌شه شنید: هوای نیمه ابری، باد ملایم. چی؟... شما یه نگاهی به بیرون بندازین... به نظر شما این هوا نیمه ابریه؟ ولی از نظر من بارون شدیده... می‌خوام بدونم کی تموم می‌شه؟... (با حالتی آرام‌تر و پذیراتر) پس کی می‌دونه؟ خدا؟... هه، اسم خودتون رو مثلاً گذاشتین دانشمند و محقق! حتی نمی‌دونین بارون کی بند می‌یاد... خیلی جالبه، شماها اصلاً معلومه اون‌جا چی کار می‌کنین؟... چی؟ (با عجله، می‌توان فهمید که تمایل دارد صحبت را ادامه دهد) یه لحظه! اصلاً بیایین یه کمی گپ بزنیم. کارتون که... به درد کسی نمی‌خوره... ببینین دختر خانم! بهتره عصبانی نشین... چهل ساله؟... خوب، به هرحال. چرا سعی نمی‌کنین روزهای خوب جوونی رو به یاد بیارین؟... من؟... خوب، چی بگم والله... این ترانه‌رو شنیدین که می‌گه «من دخترکی در بهار زندگی، اما روحم هزار ساله‌ست؟...»... چی؟... صداتون می‌زنن؟... حیف شد. خیلی حیف شد (تلفن را قطع می‌کند. به پشت روی تخت دراز می‌کشد و دست‌هایش را زیر سر می‌گذارد)

تاریک می‌شود. چراغ روی صحنه روشن می‌شود. شروع خاطرات سوم. آپارتمان زیلوف. تخت و چند صندلی. جلوی پنجره گربهٔ هدیهٔ ورا. صبح خیلی زود. گالینا پشت میزی با چراغ مطالعهٔ روشن، به خواب رفته است. انبوهی از دفتر روی میز. صدای چرخیدن کلید در قفل. گالینا از خواب می‌پرد و سرش را بلند می‌کند. عینک را از روی چشمانش برمی‌دارد و روی میز می‌گذارد. به طرف پنجره برمی‌گردد. زیلوف وارد می‌شود.

زیلوف: سلام.

گالینا: صبح به خیر (چراغ مطالعه را خاموش می‌کند)

زیلوف: تو چرا نخوابیدی؟...

(مکث)

زیلوف: خیلی کار داشتی؟... (کتش را درمی‌آورد و روی تخت می‌اندازد) یعنی اصلاً نخوابیدی؟...

(مکث کوتاه)

زیلوف: نه، نه. نمی‌شه تا این حد کار کرد. مگه ما آخه قاطریم که این‌طور ازمون کار می‌کشن؟ (روی تخت می‌نشیند) دارم از پا می‌افتم (خمیازه می‌کشد). نه، باید از این اداره فرار کنم. فرار، فرار،... اصلاً تو قضاوت کن، آخه این هم شد کار؟...

(مکث کوتاه)

فکرش رو بکن، اسویروسکا. دیروز بعد از ناهار، یه دفعه می‌گن راه بیفت! کجا؟ کارخونهٔ چینی‌سازی.

واسهٔ چی؟ یه اتفاق مهم افتاده: ساختار کارگاهشون رو تغییر دادن. باید بری تحقیق کنی، جلسه و مصاحبه. که چی؟ دنیای علم رو از این حادثه باخبر کنی. حالا، کارخونه که چه عرض کنم، هه! کارگاه کوچولو. چه‌قدر خسته‌کننده است... نه، این کار من نیست. هر چی نباشه، به هرحال مهندسم... (مکث کوتاه). به مدرسه زنگ زدم، گفتن تو سر کلاسی... توی خونه واقعاً به تلفن احتیاج داریم. خیلی ضروریه. موافقی... گالینا جون!

(سکوت)»

نظرات کاربران

Ellie
۱۴۰۲/۱۰/۲۵

شکار مرغابی رو از نشر هرمس خوندم. و واقعا میگم که کتاب بیخودی بود. کلا نه فقط زیلوف بلکه همه‌ی شخصیت‌های کتاب بشدت مسخ شده و بی‌روح و بری از هرگونه احساس مثبت و خوب هستن. فقط خوندم که تموم

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۹۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
تومان