کتاب ایلان ماسک

کتاب ایلان ماسک نوشتهٔ والتر آیزاکسون و ترجمهٔ مینا صفری است. نشر نوین این کتاب را منتشر کرده است؛ ناداستانی حاوی یک زندگی‌نامه.

درباره کتاب ایلان ماسک

کتاب ایلان ماسک درمورد یکی از باهوش‌ترین، شگفت‌انگیزترین و حتی یک ابرقهرمان در دنیای امروز سخن گفته است. بعضی او را دیوانه و برخی نابغه می‌خوانند، اما تقریباً همه باور دارند که در عصر تکنولوژی انقلاب ایجاد کرده است. ایلان ماسک همان فردی است که کارهای غیرممکن را با غیرباورترین بودجه‌ها امکان‌پذیر می‌کند. ایلان ماسک فردی است که نه‌تنها رؤیای خودش که رؤیای یک جهان را تبدیل به واقعیت کرده است. کتاب «قله‌های موفقیت» یکی از آثار مکتوب او است و کتاب حاضر به قلم والتر آیزاکسون به زندگی‌نامهٔ او پرداخته است. این نویسنده برای دو سال، دسترسی بی‌سابقه‌ای به ایلان ماسک داشت. او مثل سایه به‌دنبال ماسک بود؛ در جلسات او شرکت کرد، با او در کارخانه‌هایش قدم زد و ساعت‌ها با او، خانواده، دوستان، همکاران و مخالفانش مصاحبه کرد. نتیجه، داستانی آشکار از درونیات ایلان ماسک است که پر از داستان‌های شگفت‌انگیزی از پیروزی‌ها و آشفتگی‌ها است. این کتاب به این سؤال پاسخ می‌دهد که آیا شیاطینی که ماسک را هدایت می‌کنند، برای پیشبرد نوآوری و پیشرفت نیز لازم هستند؟!

والتر آیزاکسون از آغاز فروتنانۀ سفر ایلان ماسک تا تبدیل‌شدن به یکی از ثروتمندترین افراد روی کرهٔ زمین را برایتان روایت می‌کند. کتاب «ایلان ماسک» اثر دیگری از نویسندۀ کتاب «استیو جابز» و دیگر بیوگرافی‌های پرفروش جهان است که توسط اپل، آمازون، تایمز و فایننشال تایمز به‌عنوان کتاب برتر سال معرفی شده است؛ همچنین این کتاب اولین کتاب پرفروش غیرداستانی نیویورک‌تایمز و دومین کتاب پرفروش غیرداستانی ساندی‌تایمز است و در میان فهرست نامزدهای بهترین کتاب سال FINACIAL TIME BUSINESS نیز قرار دارد. این کتاب داستان صمیمی و حیرت‌انگیز زندگی ایلان ماسک، جذاب‌ترین و بحث‌برانگیزترین مبتکر عصر ما است؛ رؤیاپردازی قانون‌شکن که به هدایت جهان برای برخورداری از خودروهای برقی کمک کرد. او کسی است که همانند «جف بزوس» (خالق آمازون) اکتشافات فضایی انجام داده، به پیشرفت هوش مصنوعی کمک کرده و اکنون مالک توئیتر (ایکس کنونی) است. آیا ایلان ماسک یک نابغه و انسانی خارق‌العاده است؟ او را بیشتر بشناسید.

خواندن کتاب ایلان ماسک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب زندگی‌نامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب ایلان ماسک

«ماسک در دانشگاه کویینز حوصله‌اش سر رفت. آنجا قشنگ بود، اما چالش تحصیلی و آکادمیک برایش نداشت. بنابراین وقتی یکی از هم‌کلاسی‌هایش به دانشگاه پنسیلوانیا انتقالی گرفت، او هم تصمیم گرفت تا ببیند آیا می‌تواند چنین کاری انجام دهد یا نه.

پول یکی از مشکلات بود. پدرش هیچ حمایتی نمی‌کرد و مادرش با تردستی چند تا کار را با هم انجام می‌داد تا از عهدهٔ مخارج زندگی بربیاید. اما پن به او کمک هزینهٔ تحصیلی ۱۴۰۰۰ دلاری به‌اضافهٔ یک بستهٔ وام دانشجویی پیشنهاد داد. به‌این‌ترتیب در سال ۱۹۹۲ برای سال ماقبل آخر دانشگاهش به آنجا انتقالی گرفت.

او تصمیم داشت در رشتهٔ فیزیک تحصیل کند زیرا مانند پدرش، جذب مهندسی شده بود. او احساس می‌کرد جوهرهٔ مهندس بودنْ پرداختن به هر مسئله‌ای با بررسی موشکافانهٔ بنیادی‌ترین اصول و مفروضات فیزیک است. او همچنین تصمیم گرفت رشتهٔ مشترک بازرگانی را هم دنبال کند. او می‌گوید: «نگران بودم که اگه نتونم توی رشتهٔ بازرگانی تحصیل کنم، مجبور می‌شم برای کسی کار کنم که توی این رشته تحصیل کرده. با علاقه‌ای که به فیزیک داشتم و هیچ‌وقت دوست نداشتم برای رئیسی کار کنم که رشته‌اش بازرگانی بوده، هدفم این بود که محصولات رو مهندسی کنم.»

هرچند او نه اهل سیاست بود نه اهل معاشرت، در انتخابات انجمن دانشجویی شرکت کرد. یکی از وعده‌های کارزار انتخاباتی‌اشْ کسانی را که دنبال منصب دانشجویی بودند تا رزومه‌هایشان را شسته‌رفته کرده و خوب جلوه دهند، به تمسخر می‌گرفت. وعدهٔ بی‌چون‌وچرای بستر کارزار او این بود: «اگر این پُست را اصلاً در رزومهٔ من دیدید، من روی سر [خودم] می‌ایستم و ۵۰ نسخه از آن سند مجرمانه را در مکانی عمومی می‌خورم.» خوشبختانه او باخت و از درافتادن و سروکار داشتن با انواع شوراهای دانشجویی نجات یافت، که دنیایی ناسازگار با مزاجش بود. در عوض، خیلی راحت با جماعتی از گیک‌ها جور شد که از درست کردن جوک‌های زیرکانه راجع به نیروهای علمی، بازی سیاه‌چال‌ها و اژدهایان، زیاده‌روی در بازی‌های ویدئویی و برنامه‌نویسی رایانه‌ای خوششان می‌آمد.

نزدیک‌ترین دوست او در این جماعت رابین رن بود که قبل از آمدن به پن، در سرزمین مادری‌اش، چین، در یک مرحله برندهٔ المپیاد فیزیک شده بود. ماسک می‌گوید: «اون تنها کسی بود که تو فیزیک از من بهتر بود.» آن‌ها در آزمایش فیزیک هم‌گروهی شدند و در آنجا چگونگی تغییر خواص مواد مختلف را در دماهای شدید مطالعه می‌کردند. در پایان یک مجموعه آزمایشات، ماسک پاک‌کن‌های سر مدادها را درآورد، آن‌ها را درون ظرفی از مایع فوق سرد انداخت و سپس آن‌ها را کف زمین کوبید. او به‌تدریج به شناخت و توانایی نمایان‌سازی خواص مواد و آلیاژها در دماهای متفاوت علاقه پیدا کرد.»