دانلود و خرید کتاب نوشته بر دریا محمدرضا شفیعی کدکنی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب نوشته بر دریا اثر محمدرضا شفیعی کدکنی

کتاب نوشته بر دریا

معرفی کتاب نوشته بر دریا

«نوشته بر دریا» کتابی از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، استاد ادبیات و شاعر معاصر و حاصل تحقیق او در تذکرة الاولیای عطار نیشابوری است.

کدکنی سال ها پیش هنگام تصحیح و تحقیق درباره تذکرة الاولیاء، برای دست‌یابی به منابع اصلی سخنان عطار شروع به تحقیق درباره شیخ ابوالحسن خرقانی نمود. تا بتواند در بخش زندگینامه خرقانی در تذکرة الاولیاء از آن‌ها استفاده کند. این کتاب همان پژوهش‌های دکتر کدکنی درباره شیخ ابوالحسن خرقانی، عارف وارسته قرن چهار و پنج هجری قمری است. 

معرفی نویسنده
عکس محمدرضا شفیعی کدکنی
محمدرضا شفیعی کدکنی

محمدرضا شفیعی کدکنی در ۱۹ مهر سال ۱۳۱۸ هـ.ش در روستای کدکن – که امروزه شهری است در نزدیکی نیشابور و از توابع تربت حیدریه‌- در خانواده‌ای عالم که کشاورزی پیشه‌ کرده بودند، به دنیا آمد.

نظرات کاربران

شهاب
۱۴۰۰/۰۵/۱۲

کل کتاب رو بخوام در یک جمله خلاصه کنم اینکه: خود را بگذار و بیا.

ناصر
۱۳۹۸/۰۶/۱۳

لطفاً نام نویسنده رو تصحیح کنید: ف از «شفیعی» جاافتاده!

مسلم عباسپور
۱۳۹۹/۱۲/۱۱

سلام بسیار کتاب خوبی ست. شیفته حصرت خرقانی ام و بعد از مولانا در قلبم این عارف شیرین ترین ست. درود بر دکتر شفیعی و قلم بزرگشان

Salime Zamani
۱۳۹۸/۱۰/۱۵

کتاب ارزشمندی است. دارم می‌خونم

کاربر 5136065
۱۴۰۲/۰۸/۱۹

رنج خود و راحت یاران طلب

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۸)
«پرسیدند که تو خدای را کجا دیدی؟» گفت: «آنجا که خویشتن را ندیدم»
محسن
ازو می‌آید که شبی نماز می‌کرد، آوازای شنید که «هان، بوالحسنُو خواهی که آنچه از تو می‌دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟» شیخ گفت «ای بار خدایا، خواهی تا آنچ از رحمت تو می‌دانم و از کرم تو می‌بینم با خلق بگویم تا هیچ کست سجود نکند؟» آوازی شنید که «نه از تو و نه از من».
شهاب
و گفت: کسانی دیده‌ام که به تفسیرِ قرآن مشغول بوده‌اند. جوانمردان به تفسیرِ خویش مشغول بودند.
مصطفی ناصحی
چو در من بنگری بینی همه او چو در او بنگری بینی همه من
شهاب
پرسیدند که نشانِ جوانمردی چیست؟ گفت: آن که هزار کرامت را برادرش کرده باشد به یکی تمنّاش کرده باشد آن یکی نیز بر سرِ آن نهد تا همه برادرش را باشد.
شهاب
و گفت: حق ندا کرد و گفت: «بنده من، بنگر تا بایستِ دلت چیست.» بنگریستم. بایستِ دلم او بود. بکندم و بینداختم. گفت «بنگر تا بایست جانت چیست.» بنگریستم بایستِ جانم او بود. بکندم و بینداختم. گفتم: «الاهی، حدیثْ اینجا نیست که تو می‌پنداری.» پس مرغانی سپید دیدم که از هوا درآمدند و دل و جان را برگرفتند و به هوا در بُردند. عار داشتم که از پسِ آن بنگریستمی.
مصطفی ناصحی
حق گفت «بنده من، همه چیز به تو دهم اِلّا خداوندی.» گفتم: «خداوندی نیز به بوالحسن دهی هم نخواهد. و این دادن و دهم از میان برگیر که این بیکارگان گویند.»
محسن
و گفت: در اندرونِ پوستِ ابوالحسن دریایی‌ست، هر وقت که بادِ لطفِ حق بوزد و میغِ دوستی سر بر زند از عرش تا ثری بارانِ عشق ببارد.
مصطفی ناصحی

حجم

۴۴۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

حجم

۴۴۰٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۴

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۴۷,۵۰۰
۵۰%
تومان