دانلود و خرید کتاب شاخ‌دماغی‌ها سیده‌عذرا موسوی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب شاخ‌دماغی‌ها اثر سیده‌عذرا موسوی

کتاب شاخ‌دماغی‌ها

معرفی کتاب شاخ‌دماغی‌ها

کتاب شاخ‌دماغی‌ها، داستانی نوشته سیده عذرا موسوی است که در انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.

 درباره کتاب شاخ‌دماغی‌ها

 این کتاب داستان دختر نوجوانی به اسم نیلوفر است که پدر و مادرش برای درمان به خارج از کشور می‌روند و او ناچار است مدتی را در خانه خاله‌اش سر کند.

پسرخاله نیلوفر ناچار است اتاقش را به دختر خاله‌اش بدهد و از این مساله اصلا دل خوشی ندارد. او دخترخاله را مزاحم کارهای مخفیانه خود می‌داند. کم کم جنگی پنهانی میان این دو درمی‌گیرد که نتایج پیش‌بینی نشده‌ای برای‌شان به بار می‌آورد.ماجرای این رمان اجتماعی است و در دوران معاصر می‌گذرد.

خواندن کتاب شاخ دماغی‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام نوجوانان علاقه‌مند به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب شاخ دماغی‌ها

بالاخره ویزای مامان و بابا جور شد. همه‌اش زیر سر فرشید، دوست بابا بود که توی سر مامان و بابا انداخت که پروندة پزشکی مامان را برایش ایمیل کنند تا ببرد به یک کلینیک فوق تخصصی روماتولوژی و نشان یکی از آن دکترهای پیر و کچل بدهد که دست‌های چروکشان به لرزه افتاده و با یک نگاه به پرونده مریض، تا ته ته‌اش را می‌خوانند.

بابا نشسته بود روی مبل. مامان آخرین بشقاب را هم گذاشت توی آب‌چکان و اسکاچ را انداخت توی تفاله‌گیر ظرف‌شویی.

ـ یادت باشه رفتی بیرون یکی دیگه بخری. جان من این بار ابر بخر. این اسکاچ‌های زبر، تمام ظرفا رو خط می‌ندازن.

و دست دراز کرد تا حولة آشپزخانه را از روی کابینت بردارد و دست‌هایش را خشک کند، ولی حوله نبود. لابد دوباره انداخته بودش توی ماشین لباس‌شویی پیش تمام حوله‌های ظرف و میوه که دو روز در میان می‌شستشان. فقط مانده بود که من و بابا را هم بیندازد توی ماشین و درجه‌اش را بگذارد روی لباس‌های خیلی خیلی چرک و هر دو مخزن پودر را تا کله پر کند که یکوقت خدای نکرده کثیف نمانیم.

ایستاده بودم کنار اُپن و داشتم کوکو می‌خوردم؛ آن‌هم کوکوی سرد. مامان یک دستمال کاغذی از توی جعبه بیرون کشید و همان‌طور که داشت دست‌هایش را خشک می‌کرد گفت: «تو که هی می‌گی من چاق شدم، من چاق شدم، نباید غذای سرخ کرده، زیاد بخوری. باید بیش‌تر آب‌پز بخوری.»

تا خواستم حرفی بزنم، ابروهای مامان رفتند توی هم. چشم‌هایش را بست و چین افتاد به پشت پلک‌ها و گوشة چشم‌هایش. پهلویش را با دست فشار داد و لب رنگ‌پریده‌اش را دندان گرفت. هول شدم. لقمه‌ام را به‌زور قورت دادم و بازویش را گرفتم.

ـ چی شد مامان؟!

مامان با سر و دست اشاره کرد که چیزی نیست و رفت طرف هال. چند روز بود که کلیه‌هایش هم درد می‌کردند. بابا خیره شده بود به صفحة لب‌تاپش و هیچ حواسش نبود. باد سینه‌اش را پوف کرد و گفت: «فرشید یه ایمیل دیگه فرستاده. بیا ببین!»

و لب‌تاپ را روی پاهایش جابه‌جا کرد. مامان رفت پشت مبل و از بالای سر بابا زل زد به صفحة لب‌تاپ. آن‌قدر موهایش را با کش، محکم بسته بود که پوست پیشانی‌اش کشیده شده بود. موهایش یک سانت رشد کرده بودند و رنگ طلایی موهایش را از ریشه، دو رنگ کرده بودند. صورت مامان کم‌کم باز شد و لبخندی روی لب‌هایش نشست.

ـ چه پیرمرد بانمکی.

و آمد و نشست کنار بابا. چشم‌های مامان برق می‌زدند.

ـ نیلو بیا ببین!

سس گوجه را گذاشتم کنار بشقابم، انگشت‌هایم را لیسیدم و رفتم جلو. بابا، مامان را سُر داد آنطرف‌تر و برایم جا باز کرد. فرشید عکس دکتره را فرستاده بود که یک عینک بدون قابِ باریک زده بود و توی بالکنِ فکر کنم خانه‌اش لم داده بود به یک صندلی سفید و چوبی تابستانی و لِنگ روی لنگ انداخته بود و داشت روزنامه می‌خواند. بیش‌تر از این‌که عاشق قیافة دکتر ـکه شبیه بابابزرگ‌های مهربان بودـ بشوم، عاشق گل‌های سرخی شدم که از گلدان لب پنجره آویزان بودند. همیشه عکس دکترها را توی روزنامه و اینترنت با یک روپوش سفید و پشت میز یا توی آزمایشگاه دیده بودم. نمی‌دانم چرا فرشید آن عکس را فرستاده بود. شاید می‌خواست به مامان بقبولاند که الکی نمی‌گوید و یک دکتر کارکشته که موهایش را توی این کار سفید کرده و اتفاقاً خیلی هم دوست‌داشتنی است پیدا کرده. هرچه بود، مامان و بابا را این‌قدر قلقلک داد که پرونده را برایش ایمیل کنند.


نظرات کاربران

گل یاس
۱۳۹۹/۰۷/۲۷

عالی عالی عالی😍😍😍😍😍😍

کاربر ۴۱۹۵۴۱۹
۱۴۰۰/۱۲/۰۹

لطفا در طاقچه بی نهایت قرار دهید کتاب فوق العاده ای بود من که لذت بردم از داستانش پیشنهاد میکنم حتما مطالعه کنید

طریقت
۱۴۰۰/۰۵/۱۷

خوب بود اما کاش عاشقانه تمام میشد 😪

fatemeh
۱۴۰۳/۰۲/۰۶

عالی بود

مرضیه دهقانیان
۱۴۰۳/۰۱/۲۰

عالی بود.قلم روانی داشت.طنزمایه داستان خییییلی قشنگ و به جا بود.نوجوان نیستم ولی نوجوانِ درونم خیلی کیف کرد با خوندنش😉 خداقوت خانم موسوی و تشکر بابت کتاب زیباشون 🌷

annie and her books
۱۴۰۲/۱۲/۲۲

از خوندن کتاب لذت بردم کتاب هر فصل به زبان یک راوی متفاوت بیان میشه داستان راجب دختری هستش که مادرش باید برای عمل جراحی (اگه اشتباه نکنم) بره خارج از کشور و اون مجبوره این مدت رو پیش خانواده خاله اش بمونه و

- بیشتر
lovely_book
۱۴۰۱/۱۲/۱۰

نفهمیدم منظور نویسنده از نوشتن کتاب چی بود، دوست نداشتم.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۴۴,۱۰۰
تومان