دانلود و خرید کتاب گزارشِ خواب محمد رضایی‌راد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب گزارشِ خواب اثر محمد رضایی‌راد

کتاب گزارشِ خواب

انتشارات:نشر بیدگل
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گزارشِ خواب

کتاب گزارشِ خواب نمایشنامه‌ای خواندنی از محمد رضایی راد است. این نمایشنامه درباره مردی است که سال‌هاست خواب به چشمانش نیامده است...

درباره کتاب گزارشِ خواب

کتاب گزارش خواب، نمایشنامه‌ای با هشت صحنه است. ماجرای آن در یک عتیقه فروشی اتفاق می‌افتد و صاحب آن و شاگردانش در به پیش بردن داستان نقش دارند. آقای صحافی مالک این جا است. او مدت‌ها است که از خوابیدن محروم شده، او دقیقا نمی‌تواند به خاطر آورد که آخرین بار کی خوابیده است اما تا آن جایی که یادش هست نتوانسته حتی برای دقایقی کوتاه هم به خواب برود…

کتاب گزارشِ خواب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

علاقه‌مندان به خواندن نمایشنامه و دوست‌داران تئاتر از خواندن کتاب گزارش خواب لذت می‌برند.

درباره محمد رضایی راد

محمد رضایی راد در سال ۱۳۴۵ در خانواده‌ای پرجمعیت در رشت به دنیا آمد. او فیلمنامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس، کارگردان تئاتر، نویسنده و پژوهشگر اهل ایران است. فیلمنامه‌های او برنده جوایز متعددی از جشن خانه سینما و جشنواره فیلم فجر و جشنواره فیلم آسیا پاسیفیک شده‌است؛ فیلم کودک و سرباز با فیلمنامه ای از او برنده بالن نقره‌ای جشنواره سه قاره نانت فرانسه شد. او همچنین مقالات بسیاری دارد که در نشریه‌های متعددی منتشر می‌شوند. 

بخشی از کتاب گزارشِ خواب

صحنه تجسمِ یک سمساری یا عتیقه‌فروشی است، با وسایلی مستعمل و خاک‌گرفته. در اینجا همه‌جور وسیله‌ای پیدا می‌شود؛ از گرامافون و دوربین عهدبوق گرفته، تا ماشین‌تایپِ اسقاط و کامپیوتر قدیمی و هندی‌کم. شمس و قمر، شاگردان مغازه، با سروصدا وسایل را جابه‌جا کرده، بلندبلند حرف می‌زنند. آن‌دو، اما در تمام این مدت متوجه پستواَند و هر‌از‌گاهی گوش خود را به آن می‌چسبانند.

شمس: می‌گم آقا‌قمر! این سماورِ ورشو رو ندیده بودم اینجا.

قمر: مارک نیکلاست. از این مدل یکی اینجاست، یکی تو موزهٔ پطرزبورگ؛ یا به قول آقا «پطرزبورغ»... مگه نه اوستا؟ (به شمس اشاره می کند که ادامه دهد.)

شمس: گفتی پطرزبورغ، یادم افتاد ناهار نخوردیم.

قمر: ناهار چی بخوریم اوستا؟

شمس: فقط دیگه توروخدا نگو هرچی که می‌خواید، اشکنه، ترخینه، نیمرو. بابا مُردیم ما به‌جون شما اوستا، بس‌که نونِ خشک ترید کردیم تو آب‌دوغ. آخه چنجه‌ای، دیزی‌ای، ساندویچی، کش‌لقمه‌ای...‌(گوش می‌خواباند و به قمر اشاره می‌کند که ادامه دهد.)

قمر: آره جون شما اوستا.

شمس: راستی اوستا، تلفن زدن واسه اثاث دست‌دوم. گفتم اوستایِ ما هر اثاثی که نمی‌خره؛ باید برگه خرید داشته باشه؛ شماره داشته باشه؛ بدل نباشه؛ اصل باشه؛ مثل این رادیو لامپی، کار نمی‌کنه، خب نکنه، عوضش آندریای...

شمس کلافه عقب می‌کشد. درهمین‌لحظه صدای افتادن چیزی از داخل پستو به گوش می‌رسد. شمس و ݣݣقمر به‌سمت درِ پستو هجوم می‌برند.

شمس: ها؟ (گوش می‌خواباند و اشاره می‌کند که خبری نیست.)

قمر: نگفتی چی بخوریم اوستا؟

درِ پستو باز می‌شود. شمس دستپاچه عقب می‌نشیند. آقای صحافی بیرون می‌آید، با چهره‌ای خسته و موهایی پریشان. با خستگی به شاگردان پُرحرف خود نگاه می‌کند.

صحافی: (با صدایی ضعیف) هرچی می‌خواید... چه می‌دونم نیمرویی، اشکنه‌ای، ترخینه‌ای...

قمر: (با دلخوری) امروز نوبت شماست آقا‌شمسی.

شمس با دلخوری به‌سمت اتاق دیگر می‌رود. در حین گذر از عرض صحنه، لحظه‌ای در‌برابر صحافی می‌ایستد و در چهرهٔ او دقیق می‌شود. صحافی به‌جایی خیره ‌مانده است. شمس دست خود‌را در‌برابر چشم‌های او تکان می‌دهد. صحافی به‌خود می‌آید. شمس چنان می‌نماید که مگسی را در هوا گرفته است. به اتاق دیگر می‌رود. آقای صحافی پشت‌میز خود می‌نشیند. اندک‌اندک خستگی از تن او به‌درمی‌رود و نیروی تحلیل‌رفته‌اش را باز‌می‌یابد. قمر یک برگه آگهی ترحیم روی میز صحافی می‌گذارد.

آقای ناصری مُرده اوستا. 

نظرات کاربران

زهرا
۱۴۰۰/۰۸/۰۲

خیلی زیبا بود🤩🤩🤩

محسن غضنفری
۱۳۹۹/۱۲/۱۵

لحظه لحظه خوندن این نمایشنامه برام لذت بخش بود. گزارش یک وهم تمام عیار!!!!

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲)
من از کوچه‌های تاریک می‌اومدم، و می‌دونستم که اینجا همیشه چراغی روشنه، و آدمی هست که نمی‌خوابه، و به فراری‌ها پناه می‌ده.
Narjesbn
کاش ما هم به جای حُبّ آزادی، حَبّ آزادی داشتیم، نه از بهر آنکه خویشتن را به ساحل دریای آفتابی درافکنیم و عریان از خویش در آن غوطه خوریم، که به جای آن‌همه خون‌ها و زخم‌ها، با این حبّ نشاط، شادمان و بی‌بذلِ خون به ساحل آزادی می‌رسیدیم... اما ما شادی را گم کرده‌ایم و صدایمان نتراشیده و خش‌دار شده است، بس‌که فریاد سرداده‌ایم. (قرصی دیگر می‌خورد.) بگذار به جای آن دریای خون، یک‌بار هم به دریای آفتابی پای بگذاریم...
Narjesbn

حجم

۶۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

حجم

۶۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۰ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان