بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مرگ | صفحه ۲ | طاقچه
۳٫۳
(۳۲)
بيشترِ ما دوست داريم زندگی‌مان معنا و مفهوم و اهميتی داشته باشد. دوست داريم مقصودی در آن باشد. کافی نيست بگوييم که زندگی‌مان مايه سرگرمی بود، يا تا وقتی که ادامه داشت از آن لذت برديم. منظورم اين نيست که سرگرمی و لذت نقشی در زندگی ندارد. زندگی بدون شادی چيزی نيست که کسی احتمالاً بخواهد ادامه‌اش دهد. ولی انگار چيزی بيشتر از اين‌ها لازم است.
محمد
تعجبی ندارد که بسياری از ما از رويارويی با مرگ طفره می‌رويم. مرگ مثل يک بيماری است که شفايش، تازه اگر وجود داشته باشد، بدتر از خود بيماری است. البته ساده‌ترين و معمول‌ترين راه خلاص شدن از کابوس مرگ فکر نکردن به آن است. شبيه آن غژغژ ضعيفی است که گاهی از ماشينمان می‌شنويم. شايد اگر به آن توجه نکنيم برود پی کارش. هرچند شيوه معکوس هم بهتر از اين نيست. انديشيدن دائم به مرگ هم راهی بهتر از ناديده گرفتنش نيست. چراکه انديشيدن دائمی درباره مرگ معمولاً کوششی است برای علاج يا کنترل آن. اما مرگ را نه می‌توان علاج کرد و نه کنترل. خيره شدن به پرده نمايش در آن بالا مانع از افتادنش نمی‌شود. فکر کردن مداوم به مرگ به اميد دفع خطر آن، مثل کار آدم‌های وسواسی است که دائما دست‌هايشان را می‌شويند، آنها هميشه احساس می‌کنند کثيف و ناپاکند و اميدوارند که شستن و آب کشيدن کافی تهديد آلودگی را برطرف کند. اما ميکروب هم مانند مرگ هميشه با ماست. هيچ مناسک و آدابی نيست که تهديد آنها را رفع کند، يا حتی چيزی که به ما اطمينان بدهد فاصله‌ای ميان ما و آنها وجود دارد.
Ahmad
ما ترجيح می‌دهيم با مرگ و دلهره ناشی از آن رويارو نشويم. بنابراين شيوه‌هايی از زندگی را برمی‌گزينيم که ما را از تصديق مرگ دور نگه دارد. هرچند ما انسان‌ها موجوداتی هستيم که از فانی بودنمان آگاه هستيم خودمان را به نحوی تسلی می‌دهيم که انگار از اين واقعيت آگاه نيستيم. ما چنان زندگی می‌کنيم که انگار مرگ و تهديد بی‌معنايی آن اصلاً دغدغه ما نيست.
Ahmad
ما انسان‌ها موجوداتی هستيم که موجوديتمان را نخست و پيش از هر چيز اين واقعيت مشخص می‌کند که می‌ميريم
ali73
مرگ مهم‌ترين واقعه زندگی ماست
big of big
ما مشخصا بايد چهار مضمون را بررسی کنيم. نخست، مرگ پايان ما و پايان تجربه ماست. دوم، اين پايان نوعی دستاورد يا هدف نيست؛ فقط متوقف شدن است و بس. سوم، مرگ هم امری است محتوم و هم نامعلوم. ما مطمئنيم که خواهيم مرد، ولی نمی‌دانيم کی. بنابراين مرگ نه تنها نقطه پايان زندگی ماست، بلکه بر سراسر آن سايه انداخته است. و در نهايت اين سه خصوصيت باعث می‌شود تا به ترديد بيفتيم که آيا زندگی ما اصلاً معنايی دارد يا نه.
Ahmad
اگر ما اين آگاهی نسبت به فناپذيری‌مان را از دست بدهيم، وجه مهمی از انسانيتمان را از دست خواهيم داد
big of big
اپيکور، فيلسوف يونان باستان، می‌نويسد: «مرگ برای ما هيچ است. زيرا آنچه از ميان رفته چيزی را حس نمی‌کند و آنچه چيزی را حس نمی‌کند برای ما هيچ است.» («آموزه‌های اساسی»، ۲)
ali73
مرگ ما را تمام و کمال احاطه می‌کند. و نه تنها ما را احاطه می‌کند و هر چيزی را که در ماست در گردابش فرو می‌برد، بلکه پس از آن موجوديت هر چيزی را که احاطه کرده است، نفی می‌کند. يک عشق بزرگ می‌تواند موجب شود ما وجوه مختلف جهانمان را از دريچه آن عشق ببينيم. جهان آنجا در برابر ماست، اما از همه جنبه‌ها متفاوت به نظر می‌رسد؛ و اگر عشق نبود چنين به نظر نمی‌رسيد. در مرگ، جهان آنجا نيست. متفاوت به نظر نمی‌رسد، ناپديد می‌شود.
ali73
هم تراژدی و هم زيبايی زندگی انسان ريشه در مرگ دارد. به‌علاوه تراژدی مرگ منشاء زيبايی زندگی انسان است و بالعکس. اگرچه همان بهتر که ما ميرا هستيم، با اين‌همه مايه تأسف است که بايد بميريم. مردن، نقطه پايانی بی‌معناست بر همه آن دلمشغولی‌هايی که زندگی ما را شکل می‌دهد. و با اين‌همه بدون اين نقطه پايان بی‌معنا، آن دلمشغولی‌ها هيچ معنايی نمی‌داشت. در اين صورت آنها تنها بخشی از يک نمايش گذرای بی‌پايان می‌بودند و نمی‌توانستند ما را تحت تأثير قرار دهند. به عبارتی بدون زيبايی لحظه‌هايی که در اين زندگی نصيب ما شده است، مرگ ما تراژدی نمی‌بود؛ و بدون تراژدی مرگ، اين لحظه‌ها هيچ زيبايی نمی‌داشت.
محمد

حجم

۱۳۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

حجم

۱۳۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۹۸ صفحه

قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان