بریدههایی از کتاب اورلیا
۴٫۴
(۲۷)
به خودم گفتم: "و حتی اگر بد بوده باشم، آیا زندگی کنونیام کفارهی مناسبی برای آن نیست؟"
zohreh
آیا ما میتوانیم همهی آن خوبی و بدیای که از دانش نسلهای گذشته به ما رسیده را از روحمان بیرون بکشیم؟ جهل را نمیتوان آموخت.
Amir Reza Rashidfarokhi
فکر وحشتناکی به ذهنم خطور کرد. به خودم گفتم هر کس همزادی دارد. کشیشی نوشته: "دو نفر را در خودم احساس میکنم." همزیستی دو روح، هستهی این دوگانگی را در بدن انسان نشانده که نشاندهندهی نیمههای مشابه در هر عضو بدن است. در هر کس یک مشاهدهکننده و یک عملکننده وجود دارد، یکی که صحبت میکند و یکی که پاسخ میدهد. شرقیها به آنها دو دشمن میگویند، ژنیوس های خوب و بد انسان.
از خودم میپرسیدم، من آن خوب هستم یا بد؟ درهرحال آن دیگری من دشمن من است... چه کسی میداند تحت چه شرایط خاصی یا در سن خاصی در زندگی این دو روح درون انسان از هم جدا میشوند؟ آنها هر دو به ذرات یک بدن متصلاند، شاید یکی در انتظار خوشبختی و شادی و دیگری محکوم به نابودی و رنج ابدیست.
Javad Azar
به خودم گفتم: "این آن چیزیست که از قدرت واگذارشده به انسان حاصلشده است. انسان ذرهذره نوع جاودان زیبایی را ویران کرده و آن را به هزاران تکهی کوچک خرد کرده است. به همین دلیل است که اقوام انسان مدام دارند نیرو و کمالشان را از دست میدهند..."
zohreh
ناامیدی و خودکشی، با همهی غمها و لذتهایش، نتایج شرایطی شوم برای کسی هستند که اعتقادی به جاودانگی ندارد.
zohreh
چندین بار متوجه این شدهام که در لحظات خاص و مشخصی از زندگی، ارواحی از دنیای ماورا، ناگهان در شکل انسانهای عادی مجسم میشوند و بر ما بدون اینکه متوجهاش باشیم یا چیزی را راجع به آنها به خاطر بیاوریم، تأثیر میگذارند یا تلاش میکنند تأثیر بگذارند.
zohreh
کتابهایم، مجموعهای عجیب از دانش همهی دوران، تاریخ، سفر، مذهب، کابالا، نجوم، بهاندازهی کافی که روان پیکو میراندلا را خوشحال کند، میورسیوس دانا و نیکلاس کوسا- برج بابل در دویست جلد- همهی اینها را برای من گذاشته بودند! اینها کافی بودند تا یک انسان عاقل را دیوانه کنند؛ حالا باید امتحان کنم تا ببینم آیا میتوانند یک دیوانه را نیز عاقل کنند یا خیر.
همچنان خواهم خواند...
از خواب بیدار شدم. روز داشت به پایان میرسید. من نشانههایی مادی ازآنچه در رؤیایم دیده بودم میخواستم، پس این کلمات را روی دیوار نوشتم: "در این شب، تو به پیشم آمدی."
همچنان خواهم خواند...
" همهی اینها برای این بود که به تو رمز زندگی را بیاموزد که تو متوجه آن نشدهای. دینها و افسانهها، قدیسان و شاعران، همه میخواستند آن معمای نهایی را شرح دهند و تو آن را اشتباه تفسیر کردهای...اکنون دیگر خیلی دیر است."
Amir Reza Rashidfarokhi
چون خودش را مرده تصور میکرد از او پرسید که خدا کجاست. روحش پاسخ داد: "خدا همهجا هست، در خودتوست و در ما. او تو را قضاوت میکند، به تو گوش میدهد، به تو توصیه میکند. تو و من با هم فکر و رؤیاپردازی میکنیم، ما هیچوقت همدیگر را ترک نگفتهایم، ما جاودانه هستیم."
Amir Reza Rashidfarokhi
حجم
۸۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه
حجم
۸۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان