دانلود و خرید کتاب ققنوس همین‌جاست فاطمه سرمشقی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب ققنوس همین‌جاست

کتاب ققنوس همین‌جاست نوشته فاطمه سرمشقی داستان خواندنی و جذاب برای نوجوانان است. 

درباره‌ی کتاب ققنوس همین‌جاست

فاطمه سرمشقی در داستان ققنوس همین‌جاست، زندگی دو دختر به نام‌های ماهتیسا و سودابه را بهم پیوند می‌دهد. هرچند راز این پیوند عجیب را باید کشف کرد. ماهتیسا در شب عروسی برادرش دچار حادثه‌ی آتش‌سوزی می‌شود و زیبایی‌اش را از دست می‌دهد. همزمان با این حادثه، سودابه که مدت‌ها مشکل قلبی داشته، با عمل پیوند قلب از مرگ نجات پیدا می‌کند. اما سودابه از روز بعد از عمل، مدام کابوسی تکراری می‌بیند؛ دختری که در آتش می‌سوزد و مردی که پشت او ایستاده و دستش را به سمت دختر در آتش دراز کرده. 

سودابه باید بفهمد که راز این کابوس تکراری چیست؟ جز همزمانی آن حادثه و این پیوند چه ارتباطی بین این دو دختر وجود دارد؟

کتاب ققنوس همین‌جاست را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

نوجوانان و دوست‌داران ادبیات نوجوان از خواندن داستان ققنوس همین‌جاست لذت می‌برند. 

درباره‌ی فاطمه سرمشقی 

فاطمه سرمشقی در زمستان سال ۱۳۵۷ در بیجار متولد شد. در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، زبان و ادبیات فارسی خواند و کارشناسی ارشد را در سال ۱۳۸۴ در پژوهشگاه علوم انسانی با پایان نامه‌ای با عنوان «رویکرد جامعه‌شناختی و فمنیستی در تحلیل رمان سووشون» (چاپ شده در انتشارات علمی و فرهنگی) به پایان رساند. چندسال در دانشگاه علوم انسانی سمنان تدریس کرد، اما دغدغه‌ی اصلی او نوشتن برای کودکان و نوجوانان است. او آثار بسیاری را برای کودکان و نوجوانان تالیف کرده است .

بخشی از کتاب ققنوس همین‌جاست

شانهٔ راستش را می‌دهد عقب، دستش را می‌برد پشتش و آن‌قدر روی کمرش می‌کشد تا نوک انگشتانش به سر زیپ می‌رسد. نفسش را حبس می‌کند و با انگشت شست و اشاره زیپ را کمی بالا می‌کشد. زیپ تا وسط کمرش که می‌رسد، صدای در بلند می‌شود.

پدر یک بار دیگر به در می‌زند و می‌پرسد: «هنوز نپوشیدی؟»

ماهتیسا خودش را در آینه می‌بیند. پیراهن درست قالب تنش است. با لباس سیندرلایی که توی کارتون‌ها دیده مو نمی‌زند. همان تورها، پف‌ها، چین‌ها و اکلیل‌ها. حتی آن نگین بزرگ وسط سینه را هم دارد که آدم اولش ممکن است فکر کند گردنبند است.

ماهتیسا در آینه به خودش لبخند می‌زند و پف‌های سرشانه و چین‌های دامنش را درست می‌کند. هر بار که می‌خواست لباس بخرد چقدر به مادر اصرار می‌کرد حتماْ آستین‌پفی باشد. مادر هر بار می‌گفت: «بگذار بزرگ‌تر که شدی آستین‌پفی هم برایت می‌خرم. الان صورتت توی پف‌ها گم می‌شود.» و جوری ماهتیسا را بغل می‌کرد که صورتش بین بازوهایش گم می‌شد و دماغش پُر می‌شد از عطر کِرِم نیوآ و صابون نخل که مادر همیشه بوی آنها را می‌داد.

یقهٔ پیراهن کمی شل است و توی تنش خوب نایستاده است. ماهتیسا فکر می‌کند برای اینکه نتوانسته زیپ را تا آخر بالا بکشد این‌طور به نظر می‌آید.

صدای پدر دوباره بلند می‌شود: «چقدر طولش می‌دهی ماهکم؟»

ماهتیسا انگار صدای مادر را می‌شنود که می‌گوید: «سیندرلا کفش‌های بلوری‌اش را که پوشید دیگر چیزی از یک شاهزاده کم نداشت.»

کفش‌های شیشه‌ای را از توی جعبه در می‌آورد و بلند می‌گوید: «الان تمام می‌شود.» کف جعبه خط مهیار را می‌شناسد: «برای قشنگ‌ترین سیندرلای دنیا. اما یادت باشد جلو بابا بگویی ماه‌پیشانی. می‌دانی که چقدر حساس است.»

ماهتیسا کفش‌ها را پا می‌کند. قدش بلندتر می‌شود. فکر می‌کند با اینکه قصهٔ ماه‌پیشانی و سیندرلا خیلی شبیه هم است اما هیچ‌جا ندیده که ماه‌پیشانی پیراهنش این‌طوری باشد.

موهایش را با دست می‌گیرد و بالای سرش جمع می‌کند. دوباره رهای‌شان می‌کند تا روی شانه‌هایش بریزند. هیچ‌کدام راضی‌اش نمی‌کند. بلند می‌پرسد: «موهای سیندرلا چه شکلی بود؟»

پدر از پشت در می‌گوید: «موهای سیندرلا را نمی‌دانم اما ماه‌پیشانی همیشه موهایش را بالای سرش جمع می‌کرد.»

ماهتیسا توی کشوی کمد دنبال کشِ موی آبی می‌گردد. آرزو می‌کند مرجان یادش نرود برایش گلِ سر آبی بگیرد.

پدر می‌گوید: «مثل اینکه این شاهزاده‌خانم حالا حالاها خیال بیرون آمدن ندارد!»

ماهتیسا می‌گوید: «این‌قدر هولم نکن!»

پدر دست‌هایش را در هوا تکان می‌دهد و می‌گوید: «پس من بروم یک چای بخورم تا تو حاضر بشوی.»

ماهتیسا زیر لب می‌گوید: «و یک سیگار بکشی.»

نظرات کاربران

هاجر
۱۴۰۰/۰۶/۲۵

این حجم از غم و مصیبت و بدبختی برای گروه سنی نوجوان جالب نیست و اعصاب خورد کنه

ati.atayi
۱۳۹۹/۱۲/۰۱

کتاب شخصیت پردازی خوبی داشت برام جذاب بود ولی پایانش برای من غیر قابل مفهوم بود به نظر من می تونست پایان جذاب تری داشته باشه

ح. دوست حافظ
۱۳۹۹/۱۱/۱۶

اولش شاید چندان جذبش نشید... ولی بهتون پیشنهاد می‌کنم بخونیدش. پیوند قشنگ و خوبی بین عناصر داستان وجود داشت. پایانش هم از اون پایان‌های باشکوهی بود که از یه کتاب خوب انتظار داشتم.

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۹/۰۴

ماهیتسا و سودابه؛ این دو شخصیت های اصلی داستان پیش رو هستند، دخترانی که به ظاهر هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند تا اینکه در یک زمان خاص ماجرایی ویژه و تحول آفرین در زندگی هر دوی آن ها اتفاق می

- بیشتر
کاربر ۲۴۷۴۵۱۹
۱۳۹۹/۱۱/۲۲

داستان عجیب و تخیلی ای داشت. اما خیلی غم انگیز و تاسف بار بود.پیشنهاد میکنم وقتی حال دلتون خوب نیست اصلا مطالعه اش نکنید چون بد تر میشید.وقتی هم حال دلتون خیلی خوبه مطالعه اش نکنید چون حالتون گرفته میشه و

- بیشتر
DEHGAN 87
۱۴۰۱/۱۱/۲۸

جالب و جذاب

Reyhan869
۱۴۰۱/۰۱/۱۷

این داستان درباره دو دختر است که یکی از آنها دچار حادثه آتش سوزی شده و دیگری که مدت ها مشکل قلبی داشته با عمل پیوند از مرگ نجات پیدا میکند ‌. به نظر من کتاب خیلی خوبی بود .

- بیشتر
کاربر ۲۲۶۰۲۵۸
۱۳۹۹/۰۷/۱۸

۳۰درصد اشتراک طاقچه بی نهایت.با وارد کردن کدS99KT5KGR41W1 مهلت تاسه روز.دوستان استفاده کنید

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۷)
هر بار که می‌خواست لباس بخرد چقدر به مادر اصرار می‌کرد حتماْ آستین‌پفی باشد. مادر هر بار می‌گفت: «بگذار بزرگ‌تر که شدی آستین‌پفی هم برایت می‌خرم. الان صورتت توی پف‌ها گم می‌شود.» و جوری ماهتیسا را بغل می‌کرد که صورتش بین بازوهایش گم می‌شد و دماغش پُر می‌شد از عطر کِرِم نیوآ و صابون نخل که مادر همیشه بوی آنها را می‌داد.
M.Taha
هنوز ماشین راه نیفتاده که باز آن دختر را می‌بیند. گوشه‌ای ایستاده است. دور تا دورش را آتش گرفته است. نه فریاد می‌زند و نه کمک می‌خواهد. سرش پایین است. سودابه سرش را کج می‌کند تا صورتش را ببیند. صورت دختر معلوم نیست. کمی آن‌طرف‌تر مردی ایستاده و دست‌هایش را به سوی دختر دراز کرده است
همچنان خواهم خواند...
«مادرم می‌گوید چیزهای باارزش کم‌شان خوب است. مال تو.»
ح. دوست حافظ
«کم پیدا می‌شود کسی که هم زنده‌اش به دیگران خیر برساند و هم مرده‌اش.»
ح. دوست حافظ
«گاهی خوب مردن ارزشش خیلی بیشتر است از زنده ماندن.»
ح. دوست حافظ
فکر می‌کند حتماْ هر قلبی تکه‌کلام‌های مخصوص خودش را دارد. از بعضی کلمه‌ها خوشش می‌آید و از بعضی‌ها نه. در حقیقت این قلب‌ها هستند که کلمه‌ها را انتخاب می‌کنند.
همچنان خواهم خواند...
در آنجایی که آن ققنوس آتش می‌زند خود را پس از آنجا کجا ققنوس بال‌افشان کند در آتشی دیگر؟ خوشا مرگی دگر با آرزوی زایشی دیگر محمدرضا شفیعی کدکنی
همچنان خواهم خواند...

حجم

۹۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۹۴٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۳۶,۶۰۰
تومان