دانلود و خرید کتاب دسته‌ گلی برای الجرنون دنیل کیز ترجمه محمدعلی حمید رفیعی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب دسته‌ گلی برای الجرنون اثر دنیل کیز

کتاب دسته‌ گلی برای الجرنون

نویسنده:دنیل کیز
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۳از ۴۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دسته‌ گلی برای الجرنون

کتاب دسته‌ گلی برای اَلجرنون داستانی تخیلی نوشته دنیل کیز، نویسنده پرافتخار آمریکایی است. این داستان درباره عمل جراحی خاصی است که قرار است روی چارلی انجام شود و ضریب هوشی او را بالا ببرد.  

این داستان اولین بار در شماره آوریل ۱۹۵۹ مجله فانتزی و علمی تخیلی منتشر شد. نشر چشمه این اثر را با ترجمه محمدعلی حمیدرفیعی در مجموعه تجربه‌های کوتاه منتشر کرده است. 

این کتاب به بیش از پنجاه زبان در دنیا ترجمه شده است و جایزه هوگو را برای بهترین داستان کوتاه در سال ۱۹۶۰ از آن خود کرده است. بعدا وقتی به شکل رمان منتشر شد، در سال ۱۹۶۶ توانست جایزه سحابی سال نو برای بهترین رمان را هم از آن خود کند. 

درباره کتاب دسته‌ گلی برای الجرنون

دسته گلی برای الجرنون داستانی عجیب و تاثیرگذار از عمل جراحی پسری به نام چارلی است. چارلی سی و هفت ساله است، ضریب هوشی پایینی دارد و روزها کار می‌کند و شب‌ها در یک کلاس آموزش استثنایی شرکت می‌کند. حالا قرار است با یک عمل جراحی عجیب و پیشرفته، ضریب هوشی او را بالا ببرند. 

پزشکان معالج چارلی پس از انجام آزمایش‌های لازم، تصمیم می‌گیرند او را جراحی کنند. اشتراوس که یکی از پزشکان او است، از چارلی می‌خواهد تا هر چه از گذشته خود می‌داند بر روی برگه‌ای یادداشت کند. او هر روز یادداشت می‌نویسد و گزارش پیشرفتش را هم به پزشکان می‌دهد. اما مسئله این است که او از روش کار پزشکان ناراضی است و به همین دلیل با آن‌ها همکاری نمی‌کند. سرانجام دکتر اشتراوس در طی مراحل درمان متوجه چیزی می‌شود...

دسته گلی برای الجرنون، بارها به شکل نمایشنامه، فیلم سینمایی و سریال به نمایش در آمده است و موضوع جذابش باعث شده تا یکی از پر طرفدارترین داستان‌های قرن معاصر باشد.

کتاب دسته‌ گلی برای الجرنون را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از داستان‌هایس علمی تخیلی لذت می‌برید، کتاب دسته گلی برای الجرنون به شما لذت عمیقی می‌بخشد...

درباره دنیل کیز

دنیل کیز (Daniel Keyes) ۹ اوت ۱۹۲۷ در بروکلین نیویورک متولد شد. او تحصیلاتش را در بروکلین به پایان رساند‌ و پس از پایان تحصیلات به عنوان ویراستار در مجله علمی تخیلی مارول ساینس فیکشن، به فعالیت پرداخت. دسته گلی برای الجرنون، معروف‌ترین و پرفروش‌ترین رمان اوست که در سال ۱۹۵۹ منتشر شده و در پنجاه سال اخیر بارها تجدید چاپ شده است. 

دنیل کیز به خاطر اندیشه و پردازش شیوا و گیرای داستان بارها و بارها مورد تحسین قرار گرفته است و جوایز ادبی متعددی را به خود اختصاص داده است. 

بخشی از کتاب دسته‌ گلی برای الجرنون

آوریل

اَلجرنون رو شکست دادم. خودم هم حواسم نبود تا اینکه برت بهم گفت اما دفه دوم که مسابقه دادیم اون منو برد آخه خیلی دس‌پاچه شده بودم جوری که قبل از تموم‌شدن مسابقه از روی صندلی افتادم پایین بعد هشت بار بردمش باید باهوشتر شده باشم که تونسته‌م موش باهوشی مث اَلجرنون رو شکست بدم اما احساس نمی‌کنم که باهوشتر شده باشم. میخاستم باز هم با اَلجرنون مسابقه بدم اما برت گفت واسه امروز کافیه گذاشتن یه دقه اَلجرنون رو توی دستام بگیرم اونقدا هم حیوون بدی نیس مس یه توپ پارچه‌ای نرمه چشماش رو هی باز و بسته می‌کنه چشماش سیاهه دور چشماش صورتیه خاستم بهش غذا بدم آخه ناراحت بودم که ازش برده‌م دلم می‌خاس بهش مهربونی کنم باهاش دوست بشم برت گفت اَلجرنون موش مخسوسیه که روش همون جراحی شده که روی مغز من کرده‌ن اولین حیوونیه که تونسته این مدت طولانی رو باهوش بمونه برت به من گفت اَلجرنون اونقد باهوشه که تا روزی یه تست حل نکنه بهش غذا نمی‌دن مس اینه که به یه در قفلی زده باشن که هر روز رمزش عوض می‌شه اَلجرنون واسه اینکه غذا گیرش بیاد باید هر روز چیز تازه‌ای یاد بگیره خیلی ناراحت شدم آخه اگه اَلجرنون چیز تازه‌ای یاد نمی‌گرفت گرسنه می‌موند به نظرم درست نیس که واسه این‌که به کسی غذا بدن مجبورش کنن امتحان بده اگر خود دکتر نمور رو به این کار مجبور می‌کردن چی‌کار می‌کرد فکر کنم با اَلجرنون دوست بشم.

آوریل

امشب از سر کار که برگشتم خانوم کی‌نی‌یان اومد آزمایش‌گاه انگار از دیدنم خشحال بود اما ترس ورش داشته بود بهش گفتم خانوم نگران نباشین من هنوز باهوش نشده‌م خندید و گفت من تو رو قبولت دارم چارلی آخه تو واسهٔ اینکه خوندن و نوشتن رو یاد بگیری خیلی زحمت کشیدهٔ و از همه شاگردام بهتری دست‌کم تو داری واسه پیشرفت علم یه کاری می‌کنی

ما داریم یه کتاب خیلی سخت می‌خونیم که اسمش هس رابینسون کروزو. راجب به یه مرد تنهاس توی یه جزیره. آدم خیلی باهوشیه از همه چی سر در می‌آره. واسه خودش خونه و غذا دست‌وپا می‌کنه شناگر خوبی هم هس فقط چون دوست و رفیقی نداره و تنهاس دلم براش می‌سوزه. اما من خیال کنم یه نفر دیگه باید توی جزیره باشه چون یه عکس توی کتاب هس که رابینسون کروزو چتر خنده‌دارش رو بالای سرش گرفته و داره به یه رد پا نیگا می‌کنه. ای‌کاش یه رفیقی پیدا کنه و تنها نمونه.

آوریل

خانوم کی‌نی‌یان داره به من یاد می‌ده که چطور املام رو بهتر کنم. می‌گه وقتی به یه لغت نیگا کردی چشمات رو ببند و لغت رو چند بار هجی کن تا یادت بمونه. من خواهش و مهم و اصلاً رو یاد نمی‌گیرم من می‌نویسم خاهش و موهم و اصلن قبل از اینکه باهوش بشم این لغت‌ها رو همیشه همین‌جوری نوشته‌م گیج شده‌م خانوم کی‌نی‌یان می‌گه اینکه املای فلان لغت چه جوریه احتیاج به دلیل نداره

آوریل

رابینسون کروزو تمام شد دلم میخاد بدونم بعدش چی به سر اون میاد اما خانوم میگه همه قصه همینه. آخه چرا

یخ‌‌پاره
آنا کاوان
یک زندگی
گی دو موپاسان
تعلیق
ژان پل سارتر
جانشین
استیون کینگ
مارش رادتسکی
یوزف روت
دیوارگذر
اصغر نوری
آرایش دشمن
آملی نوتومب
چیزهای کوچکی مثل اینها
کلر کیگن
جسد
استیفن کینگ
شبح خانم ویل
دانیل دفو
بچه های سبز
الگا توکارچوک
چنگ چمنزار
ترومن کاپوتی
یادداشت های زیرزمینی
فئودور داستایفسکی
برادران کارامازوف
فیودور داستایفسکی
جین ایر
شارلوت برونته
اتاق قرمز
ادو گاوا رانپو
جانی پنیک و انجیل رویاها
سیلویا پلات
آفتاب نیمه شب
استفنی میر
شازده کوچولو
آنتوان دوسنت اگزوپری
شرط‌بندی
آنتوان چخوف
بانو
زونا گیل
یک روز انتظار
ارنست همینگوی
شرط‌بندی
آنتوان چخوف
بچه مردم
جلال آل احمد
شهر آی قصه ـ قسمت اول: دایناماینا
پوریا عالمی
تهمت
آنتوان چخوف
زن زیادی
جلال آل احمد
بچه مردم
جلال آل احمد
گربه‌ی چکمه پوش
ریحانه ظهیری
فارسی شکر است
محمدعلی جمالزاده
می شکنم در شکن زلف یار
حسین سروقامت
سه پرسش
لئو تولستوی
آینه
محمود دولت‌آبادی
گربه‌ی لوبیا پز
اسماعیل پورکاظم
سه پرسش
لئو تولستوی
مغزنوشته‌های یک نوزاد
مهرداد صدقی
گلدسته‌ها و فلک
جلال آل احمد
آخرین برگ
او هنری

نظرات کاربران

ایران
۱۴۰۱/۰۳/۰۳

یک داستان کوتاه علمی ،تخیلی و روانشناختی و در عین حال با یک درونمایه ی غنی.

Morteza
۱۴۰۰/۰۴/۲۲

کتاب ترجمه بسیار جذاب و ماهرانه ای داشت در مورد یک عقب مانده ذهنی بود که طی یک عمل باهوش تر از حد معمول میشه.

Abbas Lalegani
۱۴۰۰/۰۶/۲۹

داستان کوتاهیه و خوندنش حدود یک ساعت وقتتون رو میگیره. خوندنش رو حتما پیشنهاد میکنم. دید جدیدی نسبت به هوش و IQ و همچنین اطرافیانمون بهتون میده.

محمدحسین
۱۴۰۰/۰۵/۲۵

همزمان احساس برانگیز و تفکر برانگیز

katayoon
۱۴۰۰/۰۴/۳۱

سیر داستان مشابه کتاب بنجامین باتن بود که یک نفر به اوج می رسید و بعد همه چیز رو از دست می داد، اوایل کتاب با دیدن غلط های املایی فکر کردم چه قد تایپ کتاب مشکل داشته اما بعد

- بیشتر
Mono⁷
۱۴۰۲/۰۳/۱۴

این داستان رو به توصیه‌ی کسی خوندم. جدا از ژانرش که موردعلاقه‌مه، درون‌مایه‌ی تأثیرگذاری داره. این‌که یه‌سری ویژگی‌ها تا چه حد روابط انسان‌ها رو تحت الشعاع قرار میده و احساسی که ما نسبت به بقیه داریم، تنها چیزیه که همیشه

- بیشتر
Atena snf
۱۴۰۲/۰۱/۲۶

خیلی دوست‌داشتنی بود، خیلی :)) به‌خصوص اگه به مباحث روان‌شناسی و علوم اعصاب علاقه‌مندید این کتاب رو بخونید. اثر جذابی از کار اومده. جذاب‌ترین نکته‌ش هم توانمندی نویسنده (و البته مترجم) در استفاده از کلمات بود به نحوی که کلمات هم وضعیت

- بیشتر
naz a
۱۴۰۰/۰۵/۲۵

بچه بودم این کتاب رو خوندم، ده یا یازده سالگی.. عاشق تیزهوش بودن بودم، با خواندن این کتاب از هوش خودم رضایت پیدا کردم برای نوجوون ها خوبه

ELNAZ
۱۴۰۱/۰۳/۲۵

من کلا از کتاب هایی که حالت گزارش دارن خوشم نمیاد. ولی این کتاب بدک نبود‌. حجمش هم کمه میتونید بخونید و لذت ببرید. به نظرم نقطه قوتش ترجمشه که خوب انجام شده‌. کتاب متوسطیه.

محمد جواد
۱۴۰۲/۱۲/۲۴

عالی

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۱)
از من خاست واسه آدمای توی عکس قصه درست کنم ازش پرسیدم چه‌تور میشه واسه آدمایی که اصلن نمیشناسم قصه درست کنم پرسیدم اصلن واسه چی باید دروغ بگم هر دفه دروغ گفته‌م دستم رو شده خانومه گفت این تست و اون یکی یعنی روشاک تستهای شخسیتی اند کلی خندیدم گفتم آخه چطور می‌شه از روی چن تا لکه جوهر یا یکی دو تا عکس شخسیت آدم رو فهمید خانومه ناراحت شد و عکسا رو گذاشت کنار اصلن موهم نیس دیوونه‌بازی ئه انگار توی این یکی امتحان هم رد شده باشم بعد چن نفر که لباس سفید تن‌شون بود من رو بردن یه جای دیگه بیمارستان واسه یه جور بازی باید با یه موش سفید موسابقه می‌دادم به موش می‌گفتن اَلجرنون
ایران
امروز، ویرگول رو یاد گرفتم، به این (،) می‌گویند ویرگول، نقطه‌ای که دم داره، خانم کی‌نی‌یان می‌گه این، خیلی، مهمه چون، نوشته رو، بهتر می‌کنه می‌گه، اگه یه ویرگول رو جا بندازیم، یا اگه اون رو، در جای، درستش نگذاریم ممکنه توی، یه قرارداد، کلاه سرمون بره، و کلی، ضرر کنیم، من، که، پول ندارم نمی‌فهمم چه‌طور یه دونه، ویرگول، می‌تونه، باعس بشه که کلی ضرر کنم.
ایران
امروز توی کارخونه کلی کیف کردیم. جوکارپ گفت نیگا کنین چارلی امل کرده یه کمی مغز گذاشتن توی کله‌ش هیچ چی نمونده بود غزیه رو بهش بگم اما یادم اومد دکتور اشتراوس گفته نگو بعد فرانک ریلی گفت معلومه چی‌کار می‌کنی چارلی کلیدت توی دره در رو هم وا گذاشتی اینا رفیقای منن من رو دوس دارن بعضی وختا یکی‌شون می‌گه جو رو نگاه کن یا فرانک رو یا جرج رو شده‌ن عین چارلی گوردون نمی‌دونم واسه چی این حرف رو می‌زنن امروز صبح آموس بورگ سرکارگر کارخونه وختی می‌خاست سر ارنی که پادوی کارخونه‌س داد بکشه اسم من رو گفت ارنی یه بسته رو گم کرده بود سرکارگر بهش گفت تو هم که شدی مس چارلی گوردون من نمی‌فهمم چرا این حرف رو زد
ایران
برت به من گفت اَلجرنون اونقد باهوشه که تا روزی یه تست حل نکنه بهش غذا نمی‌دن مس اینه که به یه در قفلی زده باشن که هر روز رمزش عوض می‌شه اَلجرنون واسه اینکه غذا گیرش بیاد باید هر روز چیز تازه‌ای یاد بگیره خیلی ناراحت شدم آخه اگه اَلجرنون چیز تازه‌ای یاد نمی‌گرفت گرسنه می‌موند به نظرم درست نیس که واسه این‌که به کسی غذا بدن مجبورش کنن امتحان بده اگر خود دکتر نمور رو به این کار مجبور می‌کردن چی‌کار می‌کرد
ایران
این «دانستن» دارد بین من و همهٔ آن‌هائی که می‌شناختم‌شان و دوست‌شان داشتم دیواری می‌کشد
ELNAZ
مردم خیال می‌کنند وقتی یک آدم کودن کاری می‌کند که آنها نمی‌کنند موضوع خنده‌داری ست.
Sadat7677
هوشی که مصنوعاً اضافه شود محکوم به زوال است و سرعت این زوال با میزان اضافه‌شدن مصنوعی هوش نسبت مستقیم دارد.
NAVA SH
این آدم‌های حساس و باشعور که آدم‌های چلاق یا نابینا را مسخره نمی‌کنند، چه‌طور به خودشان حق می‌دهند آدمی کودن را آزار بدهند؟
Reyhaneh
حتی یک آدم کندذهن می‌خواهد مثل آدم‌های دیگر باشد. بچه ممکن است نداند چه‌گونه غذا بخورد یا نفهمد که چه بخورد اما خوب می‌داند که معنی گرسنگی چی ست. من هم درست همین‌طور بودم و هرگز ندانسته بودم. حتی با استعداد و آگاهی ذهنی‌ام این را هرگز واقعاً ندانسته بودم.
بوک تاب
تصویر قدیمی چارلی گوردون را از خود مخفی کرده بودم، چراکه حال به عنوان آدمی باهوش باید آن را از ذهن خود بیرون می‌راندم. اما امروز برای اولین‌بار با دیدن آن پسرک به چشم دیدم که چه بوده‌ام. من هم درست مثل او بوده‌ام. یادم آمد که زمانی نه‌چندان دور مردم به من نیز می‌خندیدند. حال می‌بینم که من نیز همراه با دیگران به خود خندیده‌ام؛ و هیچ چیز از این رنج‌بارتر نیست!
°MiM•

حجم

۳۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۶ صفحه

حجم

۳۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۴۶ صفحه

قیمت:
۱۱,۰۰۰
تومان