دانلود و خرید کتاب نازنین فیودور داستایفسکی ترجمه یلدا بیدختی‌نژاد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب نازنین اثر فیودور داستایفسکی

کتاب نازنین

معرفی کتاب نازنین

کتاب نازنین نوشتهٔ فیودور داستایفسکی و ترجمهٔ یلدا بیدختی نژاد است. نشر چشمه این داستان بلند را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یکی از کتاب‌های «مجموعهٔ برج بابل» است.

درباره کتاب نازنین

کتاب نازنین حاوی یکی از داستان‌های فیودور داستایفسکی است. این داستان در کنار «شب‌های روشن» از مشهورترین داستان‌های بلند داستایوسکی است. داستایوسکی «نازنین» را در ۴۵سالگی نوشت؛ زمانی که دیگر نویسنده‌ای چیره‌دست بود. او این داستان را با یک مقدمه شروع می‌کند؛ چیزی که تا پیش از این روال معمول کارش نبوده و ۲ دلیل هم برای این کار دارد. اولین دلیل روشن‌کردن تکلیف عنصر خیال است. دومین دلیل این است که می‌خواهد خواننده را روشن کند که چرا متن در ابتدای داستان اندکی گنگ و مغلق است. این نویسندهٔ روس، در مقدمه‌اش به ما می‌گوید که راوی داستان، خود آدم پریشانی است که می‌خواهد ماجرا را طی روند بازگویی داستان بفهمد و برای خودش روشن کند. داستان نازنین از زبان گرویی‌فروشی روایت می‌شود که به یکی از مشتریان همیشگی مغازه‌اش دل می‌بازد و با او ازدواج می‌کند؛ دخترکی ۱۶ساله، جوان و سرشار از شور زندگی. چندی نمی‌گذرد که روند جدایی‌ها آغاز می‌شود. مرد به رابطهٔ عروس جوان با هم‌قطار سابقش مظنون می‌شود.

گفته شده است که فرم روایت «نازنین» تا پیش از این در ادبیات نظیر نداشته و می‌توان آن را اولین روایت سیال ذهن به حساب آورد. داستایوسکی سال‌ها پیش از مارسل پروست، جیمز جویس، سمبولیست‌ها و اکسپرسیونیست‌ها قواعد منطقی نوشتار ادبی را می‌شکند و سعی دارد سیل افکار و تصاویر را به‌صورت تداعی مستقیم در متن جاری کند. او در این داستان بلند، به ترکیب نهایی ایده‌های فلسفی‌اش رسیده است؛ ایده‌هایی که می‌شود رد آن‌ها را در همهٔ آثارش گرفت.

از این کتاب، اقتباس‌هایی سینمایی هم صورت گرفته است.

خواندن کتاب نازنین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی قرن ۱۹ روسیه و قالب داستان بلند پیشنهاد می‌کنیم.

درباره فئودور داستایفسکی

فیودور میخایلوویچ داستایوسکی در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ به دنیا آمد. او نویسندهٔ مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه بود. ویژگی منحصربه‌فرد آثار او، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. بسیاری او را بزرگ‌ترین نویسندۀ روان‌شناختی جهان به‌شمار می‌آورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. اکثر داستان‌های داستایفسکی، همچون شخصیت خودش، سرگذشت مردمی عصیان‌زده، بیمار و روان‌پریش هستند. در بیشترِ داستان‌های او، مثلث عشقی دیده می‌شود؛ به این معنی که زنی در میان عشق ۲ مرد یا مردی در میان عشق ۲ زن قرار می‌گیرد. در این گره‌افکنی‌هاست که بسیاری از مسائل روان‌شناسانه (که امروز تحت‌عنوان روانکاوی معرفی می‌شوند) بیان می‌شوند. منتقدان، این شخصیت‌های زنده، طبیعی و برخوردهای کاملاً انسانی آن‌ها را ستایش کرده‌اند.

رمان‌ها و رمان‌های کوتاه این نویسنده عبارتند از:

(۱۸۴۶) بیچارگان، (۱۸۴۶) همزاد، (۱۸۴۷) خانم صاحبخانه/ بانوی میزبان، (۱۸۴۹) نیه توچکا (ناتمام)، (۱۸۵۹) رؤیای عمو، (۱۸۵۹) روستای استپان چیکو، (۱۸۶۱) آزردگان/ تحقیر/ توهین‌شدگان، (۱۸۶۲) خاطرات خانهٔ اموات، (۱۸۶۴) یادداشت‌های زیرزمینی، (۱۸۶۶) جنایت و مکافات، (۱۸۶۷) قمارباز، (۱۸۶۹) ابله، (۱۸۷۰) همیشه شوهر، (۱۸۷۲) جن‌زدگان، (۱۸۷۵) جوان خام، (۱۸۸۰) برادران کارامازوف.

داستان‌های کوتاه و بلند او نیز عبارتند از:

در پانسیون اعیان، (۱۸۴۶) آقای پروخارچین، (۱۸۴۷) رمان در نُه نامه، (۱۸۴۸) شوهر حسود، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر، (۱۸۴۸) همسر مردی دیگر و شوهر زیر تخت (تلفیقی از ۲ داستان قبلی)، (۱۸۴۸) پولزونکوف، (۱۸۴۸) دزد شرافتمند، (۱۸۴۸) درخت کریسمس و ازدواج، (۱۸۴۸) شب‌های روشن، (۱۸۴۹) قهرمان کوچولو، (۱۸۶۲) یک داستان کثیف/ یک اتفاق مسخره، (۱۸۶۵) کروکدیل، (۱۸۷۳) بوبوک، (۱۸۷۶) درخت کریسمس بچه‌های فقیر، (۱۸۷۶) نازنین، (۱۸۷۶) ماریِ دهقان، (۱۸۷۷) رؤیای آدم مضحک، دلاور خردسال.

مقاله‌های او عبارتند از:

Winter Notes on Summer Impressions (۱۸۶۳) و یادداشت‌های روزانهٔ یک نویسنده (۱۸۷۳–۱۸۸۱)،

ترجمه‌های او عبارتند از:

(۱۸۴۳) اوژنی گرانده (انوره دو بالزاک)، (۱۸۴۳) La dernière Aldini (ژرژ ساند)، (۱۸۴۳) Mary Stuart (فریدریش شیلر) و (۱۸۴۳) Boris Godunov (الکساندر پوشکین)،

داستایوفسکی نامه‌های شخصی و نوشته‌هایی را که پس از مرگ او منتشر شده‌اند، در کارنامۀ نوشتاری خویش دارد.

فیودور داستایفسکی در ۹ فوریهٔ ۱۸۸۱ درگذشت.

بخشی از کتاب نازنین

«تمام مدت این شش هفتهٔ بیماری ما سه نفر، یعنی من و لوکریا و پرستار مجربی که از بیمارستان آورده بودم، مثل پروانه دورش می‌گشتیم. از پول دریغ نداشتم و حتی دلم می‌خواست بیش‌تر از این‌ها برایش خرج کنم. دکتر شریدِر را خبر کردم و برای هربار ویزیت ده روبل حق‌القدم دادم. وقتی به هوش آمد سعی کردم کم‌تر جلو چشمش باشم. اما آخر چرا دارم این‌ها را تعریف می‌کنم؟! وقتی دیگر توانست به طور کامل از بستر بلند شود می‌آمد و ساکت و آرام در اتاق من می‌نشست، پشت میزی که همان وقت مخصوص او خریده بودم… بله، درست است، هر دوی ما باز هم به سکوت‌مان ادامه دادیم. البته بعدش شروع به صحبت کردیم، اما فقط حرف‌های معمولی می‌زدیم. من عمداً چیز زیادی نمی‌گفتم اما خیلی خوب متوجه شدم او هم بسیار خوشحال‌تر است که بیش از این حرفی بین‌مان ردوبدل نشود. به نظرم چنین حسی از جانب او کاملاً طبیعی بود. با خودم می‌گفتم: او به‌قدری در تنش بوده و طوری خُرد و مغلوب شده که مسلماً باید فرصت داشته باشد تا فراموش کند و به این اوضاع خو بگیرد. به این ترتیب سکوت را ادامه دادیم. بااین‌حال هر لحظه داشتم خودم را برای آینده آماده می‌کردم. فکر کردم حتماً او هم همین کار را می‌کند و با اشتیاق عجیبی سعی داشتم حدس بزنم دقیقاً چه در سرش می‌گذرد.»

نظرات کاربران

کافه کتاب
۱۴۰۲/۰۳/۰۱

عالی بود. بر خلاف اغلب کتابهای استاد داستایفسکی این کتاب داستان پیچیده ای نداشت ولی قشنگ بود 👍

mehrsaa mousavi
۱۴۰۲/۰۸/۲۴

داستان بلندی است که می‌تونید یکی دو ساعته بخونید. شخصیت اصلی روان آشفته‌ای داره و عشقش به دختری بسیار جوان‌تر از خودش هم حسابی آشفته و عجیب از آب در آمده. نازنین به نظرم شروع خوبی برای داستایفسکی خوندنه. کل

- بیشتر
سعیدا
۱۴۰۲/۰۴/۱۶

عالی. جمع‌و‌جور و زیبا. یکی از دوستانم که نویسنده مورد علاقه‌ش داستایفسکی‌ست و همه‌ی آثارش را خوانده بهم گفت این کتاب گزینه‌ی خوبی برای معرفی داستایفسکی‌ست. خوشم آمد. بیشتر از شب‌های روشن. کتاب‌های طولانی‌اش را هم که نخوانده‌ام‌ با این

- بیشتر
ممد د وایز من
۱۴۰۲/۱۲/۱۷

تلخی کتاب های داستایوسکی به خاطر شرایط تاریک جامعه اون زمان بوده بنابراین هموطنان میتونن ارتباط بیشتری با کتاب های این نویسنده بگیرن و از خواندن این کتاب ها لذت ببرن :))

ali
۱۴۰۲/۰۲/۱۹

بسیاری از کتابهای معروف بهتر هست با اینکه 95صفحست اما نکاتشو می‌رسونه واقعاً چقدر دور ورمون همچین انسان ها یی شبیه مرد داستان داریم.

navid
۱۴۰۲/۱۲/۲۰

ارزش خوندن رو داره این کتاب..

Hossein shiravand
۱۴۰۳/۰۲/۰۵

بینظیر بود حتما بخونید

وحید
۱۴۰۳/۰۱/۲۷

اگر از خواندن تک‌گویی‌ها و تخیلات یک فرد سادیستیک لذت می‌برید، این کتاب مناسب شما است.

setare
۱۴۰۳/۰۱/۰۹

فقط ۵ دقیقه دیر رسیده بود....

eferdosiyan
۱۴۰۲/۱۲/۲۹

واگویه‌های یک مرد برای زنی که دیگر ندارد. تمام داستان را در این واگویه‌ها دریافت می‌کنید. نثر نویسنده روان است. ترجمه‌‌ی خوبی هم دارد.

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۳۱)
من استاد حرف زدن در سکوتم! کل زندگی‌ام در سکوت حرف زده‌ام و در سکوت تراژدی‌های زیادی را با خودم زندگی کرده‌ام.
Parinaz
اگر زنی عاشق باشد… آخ، زن عاشق معایب و حتی بدجنسی‌های مرد محبوبش را توجیه می‌کند، طوری که خود مرد هم تابه‌حال نتوانسته باشد چنین توجیهاتی برای بدی‌هایش بیاورد.
Tasnim:)
بدبختی همین جاست که من آدم خیال‌پردازی‌ام.
Woland
ببینید آقایان، افکاری هستند که… یعنی می‌دانید، اگر شما فکرتان را به زبان بیاورید، با کلمات بیانش کنید، آن وقت بسیار احمقانه به نظر می‌رسد؛ آدم حتی شرمنده می‌شود. اما چرا؟ دلیل خاصی ندارد، چون همه‌مان آدم‌های مزخرفی هستیم و تحمل حقیقت را نداریم.
Woland
اغلب این‌طوری است که آن‌چه برای شما والا و مقدس و محترم است دیگران و جمع دوستان‌تان را به خنده می‌اندازد و علتش هم معلوم نیست.
امیررضا
درد این‌جاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست. پهلوانی روسی بود که عربده زد: روی این خاک یک آدم زنده پیدا می‌شود؟! من پهلوان نیستم، اما همین را می‌پرسم و هیچ جوابی نمی‌آید. می‌گویند خورشید همه‌چیز را جان دوباره می‌دهد. حالا ببینید خورشید را، انگار خودش هم مُرده، مگر نه؟ همه‌چیز مُرده، هر جا را نگاه کنی جز نعش نمی‌بینی. فقط یک مشت آدم مانده‌اند و دورشان جز خاموشی هیچ نیست؛ این است دنیا. چه کسی می‌گفت: آدم‌ها، آهای آدم‌ها، همدیگر را دوست داشته باشید؟ این حرف را چه کسی زد؟ آونگ ساعت همچنان بی‌احساس و چندش‌آور ضربه می‌زند، دوی نیمه‌شب است. کفش‌های کوچولویش کنار تخت انگار انتظارش را می‌کشند… نه، واقعاً فردا که ببرندش من چه‌کار کنم؟
ایوان کارامازوف
البته تمام ترس و وحشتم هم دقیقاً از همین است؛ این‌که همه‌چیز را می‌فهمم!
Woland
می‌گویند خورشید همه‌چیز را جان دوباره می‌دهد. حالا ببینید خورشید را، انگار خودش هم مُرده، مگر نه؟ همه‌چیز مُرده، هر جا را نگاه کنی جز نعش نمی‌بینی. فقط یک مشت آدم مانده‌اند و دورشان جز خاموشی هیچ نیست؛ این است دنیا. چه کسی می‌گفت: آدم‌ها، آهای آدم‌ها، همدیگر را دوست داشته باشید؟ این حرف را چه کسی زد؟
Ahmad
حالا باز اتاق‌های خالی و تنهایی. آونگ ساعت می‌رود و می‌آید، کار دیگری که ندارد، دلش برای چیزی نسوخته، غمی ندارد.
سعیدا
وقتی یک جوان، یک جوان نازنین، می‌خواهد حرف خردمندانه و نافذی بزند به‌یک‌باره چهره‌اش می‌شود آینهٔ صفا و صداقت؛ اصلاً انگار دارد با قیافه‌اش می‌گوید: الآن می‌خواهم جملهٔ حکیمانه و تأثیرگذاری بگویم.
رؤيا عطارزاده اصل

حجم

۱۰۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

حجم

۱۰۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان